همیشه دود سیگار به سمتی میره که نمی خوای، دقیقا مثه مسیر زندگی ما…
کسی را دوست بذارید که قلبتان میخواهد نه چشمتان
نگران حرف دیگران نباشید
این عشق شماست ، نه آنها . .
یک لنگه کفش
روزی گاندی در حین سوار شدن به قطار یک لنگه کفشش درآمد و روی خط آهن افتاد. او به خاطر حرکت قطار نتوانست پیاده شده و آن را بردارد. در همان لحظه گاندی با خونسردی لنگه دیگر کفشش را از پای درآورد و آن را در مقابل دیدگان حیرتزده اطرافیان طوری به عقب پرتاب کرد که نزدیک لنگه کفش قبلی افتاد.
یکی از همسفرانش علت امر را پرسید.
گاندی خندید و در جواب گفت: مرد بینوائی که لنگه کفش قبلی را پیدا کند، حالا میتواند لنگه دیگر آن را نیز برداشته و از آن استفاده نماید.
نگهداری هدیه
مرد هدیهای که چند لحظه پیش از خانمی گرفته بود را محکم به سینهاش چسبانیده بود و طول خیابان را طی میکرد. به فکرش افتاد، این یادگاری را برای همیشه نگهداری کند. ولی از حواس پرتی و شلختگی خودش میترسید. توی مسیر همهش به این فکر میکرد که چگونه از این هدیه ارزشمند مراقبت کند. فکری به ذهنش رسید. وارد خانه که شد هدیه را جلوی سینهاش گرفت و گفت: تقدیم به همسر عزیزم!
همسرش تا آخر عمر، آن هدیه را مثل تکهای از بدن خودش مواظبت میکرد.
آیا کارمندان خود را میشناسید؟
روزی مدیر یکی از شرکتهای بزرگ در حالیکه به سمت دفتر کارش میرفت چشمش به جوانی افتاد که در کنار دیوار ایستاده بود و به اطراف خود نگاه میکرد.
جلو رفت و از او پرسید: شما ماهانه چقدر حقوق دریافت میکنی؟
جوان با تعجب جواب داد: ماهی دوهزار دلار.
مدیر با نگاهی آشفته دست به جیب شد و از کیف پول خود شش هزار دلار را در آورده و به جوان داد و به او گفت: این حقوق سه ماه تو، برو و دیگر اینجا پیدایت نشود، ما به کارمندان خود حقوق میدهیم که کار کنند نه اینکه یکجا بایستند و بیکار به اطراف نگاه کنند.
جوان با خوشحالی از جا جهید و به سرعت دور شد. مدیر از کارمند دیگری که در نزدیکیاش بود پرسید: آن جوان کارمند کدام قسمت بود؟
کارمند با تعجب از رفتار مدیر خود به او جواب داد: او پیک پیتزافروشی بود که برای کارکنان پیتزا آورده بود.
آیا تا به حال پلی ساختهایم؟
در زمانهای دور دو برادر در کنار هم بر سر زمینی که از پدرشان به ارث برده بودند کار میکردند و در نزدیک هم خانههایی برای خودشان ساخته بودند و به خوبی روزگار میگذراندند. برحسب اتفاق روزی بر سر مسئلهای با هم به اختلاف رسیدند. برادر کوچکتر بین زمینها و خانههایشان کانال بزرگی حفر کرد و داخل آن آب انداخت تا هیچ گونه ارتباطی با هم نداشته باشند.
برادر بزرگتر هم ناراحت شد و از نجاری خواست تا با نصب پرچینهای بلند کاری کند تا برادرش را نبیند و خودش عازم شهر شد. هنگام عصر که برگشت با تعجب دید که نجار بجای ساخت دیوار چوبی بلند یک پل بزرگ ساخته است.
برادر کوچکتر که از صبح شاهد این صحنه بود پیش خود اندیشید حتماً برادرش برای آشتی دستور ساخت پل را داده است و بیصبرانه منتظر بازگشت او بود.
رفت و برادر بزرگ را در آغوش گرفت و از او معذرتخواهی کرد. دو برادر از نجار خواستند چند روزی مهمان آنها باشد. اما او گفت: پلهای زیادی هستند که او باید بسازد و رفت.
*||سخت است یکرنگ ماندن در دنیایی که مردمش برای پررنگ شدن حاضرند هزاررنگ باشند||*
یادی کنم از اولین بیوگرافیه *این* کانالم! جمله جالبی بود!!دوسال پیش بتون گفتم!ولی خب کو گوش شنوا0.0
♡اگر کاری ک میکنید هوشمندانه باشد.اشکالی ندارد ک شمارا احمق بدانند♡
♡درباره ی خودت از زبان شخص دیگر از ان ها سوال کن...♡
♡نوشتن در فضا؟! یا نوشتن در فضا با خودکار؟!!!♡
♡تو در طول عمرت فقط یک مادر داری...!♡
♡هر تصمیمی ک میگیری .. تصمیمی درباره ی انچه انجام میدیهی نیست!بلکه تصمیمی است ک در مورد انکه چ کسی هستی!♡
♡سرنوشت مقوله ای نیست ک کسی ب انتظارش بنشیند...بلکه چیزی ست ک باید ان را بدست اورد♡
♡باغ خزان زده همان عاشق دور از یار است♡
♡تا حالا شده جایی نشسته باشید و یک دفه دلتان بخواهد برای کسی ک دوستش دارید کاری نیک انجام دهید؟...|عشق-دعا-بخشش|♡
♡مرد جوان از خراب شدن ترمز اگاهی یافته بود اما بدون اینک همسرش را مطلع کند...♡
♡واقعیت ها و حقایق نیازی ب تفسیر ندارن.بلکه نوع نگاه شما ب این واقعیت هاست ک باید عوض شود♡
صدای ابلیس...
کهنترین یگانگی جهان مرگ است چه در کشتن و چه در کشته شدن
چشمهایش غمگین بود. همیشه، حتی در اوج شادی، حتی در اوج رسیدن و توانستن، انگار هر جزء از بدنش یکجور مریض شده بود، صورتش یکجور، چشمهایش یکجور، لبهایش یکجور، صدایش یکجور، قلب و دست و پاهایشهم به گونهای دیگر، گونهای عجیب از نتوانستن یا حتی دیگر نخواستن!
محکومیت به مرگ تدریجی و لذتبخش،
پیدا کردن غم در لا به لای شادترین ثانیهها، شکافتن بافت عمق روح و جانِ لحظهها، برای یافتن حتی جرعهای غم لذیذ، عادت سبب و زمان ابزار. فهمیده بود که غروب آفتاب فقط تا زمانی زیباست که از آن دور باشی، و اگر بتوانی به نزدیکترین نقطه به آن برسی آنقدر در نور غرق میشوی و آنقدر آفتاب به جانت تیغ میکشد که اصلا هیچچیز از آن نمیفهمی.
ترس را فراموش کرده بود، نه اینکه شجاع شده باشد، صرفا دیگر آن را یادش نمیآمد، انگار دیگر در برنامهی زندگیِ بی برنامهاش جایی نداشت…انگار تازه فهمیده بود گرم و سرد روزگار چشیدن یعنی چه، یعنی انقدر سرد شوی و انقدر گرم شوی و انقدر این دور باطل تکرار شود تا اینکه ظرف احساست ترک بخورد و خالی شود، و بعد از آن دیگر هیچچیز به چشمت حیف یا حسادت آور نباشد
انگار تمام وجودش تبدیل به قلعهای از یخ شده بود، تاریک، سرد و سوت و کور. اما همیشه در دالان قلبش شمعی روشن بود، با نوری از جنس چشمهایش با گرمایی از جنس دستهایش با شعلهای رقصنده از جنس تندیس زیبای تنش با سرسختیای از جنس عتابش. نفس عمیقی کشید و با لبخندی تلخ آن را بیرون داد، شمع در قلبش خاموش شد.
-تاحا رامین
من نه زود با کسی قاطی میشم نه زود از کسی خسته میشم؛حتی ممکنه طرف اصلا توی برخورد اول فکر کنه چقدر مغرور و مزخرف ام! اما خُب همونجوری که دیر با کسی قاطی میشم، همونجوری هم وقتی با کسی صمیمی شدم دیگه میشه یه تیکه از قلبم! من نمیتونم نقش بازی کنم و آدمایی زیادی رو دور و بر خودم نگه دارم ولی وقتی کسی رو وارد زندگیم کردم هم دوست دارم خوشحال تر از خودم ببینمش،هم وقتی میخنده انگار که قند توی دلم آب میشه،حتی دوست ندارم هیچکس دیگه ی رو مثل من دوست داشته باشه،حتی دلم نمیخواد وقتی ناراحته ناراحتیشو با هیچکسی به جز من تقسیم کنه!هم حسود میشم هم حساس میشم ولی میدونی چیه؟من یا کسی رو تو زندگیم راه نمیدم یا بودنش میشه دلیله بودن من
من پست نمیزارم
یعنی چی؟
یعنی پست کصشر نمیزارم
و اینکه
وقتی پست گذاشتم و این صفحه رو باز کردی باید تا تهش بخونی باید تا تهش بری
باید پستای قدیمی رو هم بخونی
تا بفهمی من چی میگم
نه اینکه مث کصمغزا لایک کنی فقط
اگرم آدم یوبسی هستی رد بزن نه خودتو اذیت کن نه مارو
اینا رو گفتم که بدونی
تو ی رستمی تو یه شاهنامه ی خالی
ما با هم فرق داریم من یاغی ام و تو
یه نون به نرخِ روز خورِ جاکشی مثِ بقیه
من اندیشه ام تو یه مُد
من زندگیم تو هر لحظه اس
هم مسیر بوده و هم مقصد
خوش به حال اون که باهام موند و درکم کرد
وای به حال اونکه دُگم (متعصب) بود
ترسید از تغییر و ترکم کرد
من امشب می خوابم ده سال قبل صبح پا میشم
و می نویسم ضد تو که باز تولید می کنی
همون فرهنگ تخمی رو که من قربانیشم
نه محدودم به زمان و مکان
نه حل میشم وسط حماقت عَوام
تو خوشحالی از اینکه یه روز میمیرم
در حالی که هر روز تولدمه توویِ مغز آدما
مخ تو ریشه ـَس من یه ایدَم
جوونه می زنم تووت
باورم کن کافیه بری توو فکر
توو سکوت تا ساخته شم از نو
می خوای صفحه بشم بچرخم
یا رنگ بشم نقش ببندم روی دیوار
انگشت اشارم روی کَلته
چون ریشه ی مشکل اینجاست
من ساکن همین ریشم
از اینجا نمیرم هیچ وقت
به من میگن هیپ هاپ
_____
#بهرام #سورنا
............................................................
ببینید این حرفایی که میزنم برای کسایی هست که ضد سیستم هستن!
درسته ما تعدادمون کمِ و اقلیت جامعه رو تشکیل میدیم حتی از اقلیت هم کمتر...
اما...!
قدرتی که ما داریم و تاثیری که ما میتونیم رو حکومت و جامعه و فرهنگ و ... بزاریم هزاران برابر اکثریت هست
اصلا تعداد بیشتر و اکثریت ملاک برتری عقل و خرد و اندیشه و اخلاقیات و قدرت نیست
حالا نمیخوام وارد حاشیه بشم چون اینجا اکثرا کیپاپر هستن این مثال رو میزنم که متوجه بشید
شما نمی تونید یه گله •[شیر]• که اکثرا از ده تا شیر تشکیل شده رو با گله (کفتار) که صدتا و بیشتر هستن یا گله (بوفالو) که تا پونصدتا هم میرسه یا حتی گله (گورخر) که تا هزارتا هم هستن مقایسه کنید
اینم مثال زدم که هی آرمی چند صد میلیونی نگید
خلاصه اصلا قرار نی اکیپ ما اکثریت رو داشته باشه
ما با اقلیت آس رو میکنیم
حتی نمونه دینی هم داریم که پیامبر با تعداد کمتر کافرین رو به چوخ داد
از این مثالا زیادِ
طرف صحبتم کیپاپرا نیستن فقط مثال زدم که اونا هم بفهمن
طرف صحبت من کسایی هستن که فکر میکنن نمیتونن این اوضاع رو تغییر بدن چون تعدادشون کم هست و قدرتی ندارن
......................................................
من آدم بدی هستم.
تو آدم خوبی هستی.
حالا میخوام فرق من و تو رو بگم،
منِ آدمِ بد برای زندگی تو میجنگم
برای اینکه زندگی بهتری داشته باشی
و توعه آدمِ خوب هر روز منو میکشی
و میخوای از شرم خلاص بشی
و من چون حقیقتِ خودت و اینکه
میتونی آدم بهتری باشی رو بهت
میگم
و تو چون میترسی از اینکه مبادا این
همه مدت با عقاید اشتباه زندگی کرده
باشی
من میشم برات آدمِ بد
ولی!
تو هنوزم برای من همون آدمِ خوبی
برای همینِ تو این پازل زندگی
تو این بازی پیچیده
من میشم آدم بد
و
تو میشی آدم خوب
_____
من آدم بدِ این قصه هستم از بین
هزاران آدم بدِ دیگه و قصه های دیگه
اینجا آدم بد و خوب میتونه
از بین شما خواننده عزیز هم باشه
حالا بگو تو کدومی؟
...................................................................................................................................................
بدبخت اولا تویی که گول اون های رو خوردی که سیاه کردن تو رو نفهمیدی، من خودم ذغال فروشم پس کلا یی که رو سرت گذاشتند رو بردار تا لباس تو بر نداشتن
....................................................
زمونه هرجونیو الان پیر کرده هر انسانیو به شکل حیوون کرده ادمایه متفکر شل کردنو اسگلا اون بالا با دو بشکن سنگر گرفتن . عاقلا دیگه با درداشون نمیسازن چون دیگه با سوزش سازگارن . باباها دیگه بچهاشونو با قد شمشیرشون قد نمیکنن ،متر قد بچها شده اندازه قلیونشون . مامانا دیگه بچهاشونو از کوچه جمع نمیکنن الان پسرا عکس مامانشونو تو اینستا چک میکنن . ابنبات ور زبون بچه ۴ سال شده شده سیگار بهمن . حالاه مثلا: شاخایه قدیمو نمیشد حتی شاخکایه شاخ رو سرشونو با متر متر کرد ،ولی شاخایه الان دیگه شاخ بودن خودشونو تو وزن کیر و پایین تنه و خیلی چیزا دیگه وزن میکنن .. این حرفا دیگه قدیمی شده رفته خیلی وقته هم گزشته از مصرفش . از اون موقعه که پلشتکارو تو وزن طلاها میزاشتن ..
زندگی سخت نیست کثیفش کردن..
....................................
اینجا جهان سوم نیست عزیز
میگن آینده رفته از این کشور
واسه جماعت گنجشک روزی
آینده یعنی همین امشب
جهان سومی یعنی کسی که میخواد از کشور خودش در بره
شما ها اصن خودتونو ایرانی نمیدونید بعد میای به کشور من میگی جهان سوم؟
طرف تا دیروز واس ی چصناله داشت میرفت
به پستایی که توش کص و کون میگن لایک نشون میده
بعد میاد فاز مامانم اینا میگیره و دیگرانو نصیحت میکنه
ی وق ناخونات نشکنه
................................................................
در اقیانوس عشق شنا خواهم کرد و در آسمان غم پرواز..... زیرا، من رها هستم.
......................................
حالا یه مرداب شدم یه اسیر نیمه جون یه طرف میرم تو خاک یه طرف به آسمون
میگن تغییر کردی
*
اینا حتی حرفامو کامل نمیخونن
*
اینا حتی فکر نمیکنن رو حرفا
*
همشون دنبال تحمیل عقیدن
*
ولی هنوز خودشونو نفهمیدن
*
اینا نمیفهمن که دارن برا سیستم کار میکنن
*
همون سیستمی که کنترلشون میکنه
*
خیلی چیزارو نمیشه گفت
*
برام مهم نیست که اینا چیکار میکنن
*
من که راه خودمو میرم
*
وقتی که بهش برسم
*
شاید منم سیستم بشم
*
شایدم سیستم رو نابود کردم
*
هدف گنگیع
*
ولی خدا رو چع دیدی
اونا امروز رو میبینن
*
اونا ضرر میکنن
*
عاشقم بودن چون دیدن متعصبم
*
چون دیدن واس حق جنگیدم
*
من به تصورات مُبهَمِشون رنگ میدم
*
تا ایده من تو ذهنشون رشد کنه طول میکشع
*
درخواستمو رد میکنن
*
فکر میکنن من مث بَقیَم
*
زمان ثابت میکنع کع اشتباه میکردید
*
اون موقع به فرصت هایی که از دست دادید
*
به عشق هایی کع میتونستید نگه دارید
*
به خوبی هایی که نکردید
*
به تعصبات الکی که داشتید
*
به بردگی خودتون پِی میبرید
*
ولی دیرع
قدرت چشم ر دست کم نگیرید
*
واسع خودش خدایی هس
*
بعضی وقتا از خدا هم بالاترع
اون تنها درمونِع/این قلبِع بیمارِع
*
همیشه گفتم بازم میگم
*
پرچم دو تا ماه خیلی بالاست
*
مُرداد و خُرداد
*
پرچم دو تا ماه هم خیلی پایینع
*
شهریور و بهمن
پس از تو نَمونَم برای خدا
*
تو خدای من بودی
*
صبح تا شب ستایِشِت میکردم
*
نمازَم برای تو بود
*
وقتی همه چی تموم شد
*
فهمیدم تو یکی مثل منی
*
من تو رو خدا کردم
*
باهات رویامو ساختم
*
تو رو بخاطر اَللّه وِلکَردم
*
تو رو واسه اهدافَم رَها کردم
*
تو رو از وجودم جُدا کردم
*
وقتی دیدم نیستی
*
همه جا می دیدمت
*
وقتی فهمیدم واقعا رفتی
*
مَنِع خَر دیدم چِع اِشتباهی کردم
*
نمیدونم چیشد یهو
*
ولی میدونم از این به بعد هَمَش بازیِع
*
هر روز که میگذَرِع به پوچ بودن زندگی بیشتر پِی میبرَم
*
کسی قرار نیست بیاد
*
مُعجِزِه ای نخواهد شد
*
همه چی بستگی به خودمون داره
توو طهرون که همه تلو هر کی واسه خودش یه جا ولو
خانوم میره اتاق عمل و میاد به چه میبَره دلو
اینجا همه دیگه بیخیال نچرال فقط تو سَک و سینه ان
شمال و جوج با نوشابه رو نیستن تو کفه ولن و هالووینن
سه تا دیگه بگو بیان دوستات ریش سیبیلات میگی کیان ها
فرقی نداره با چی بریم اینا پا میدان حتی با ژیان سفید و سیاهن
دو تا بورن بگو بیان تو هم باس بدی تکون
یکی اون بیرون که میده خو* اینجا همه کفه یه تیکه***
اینی که میگفت من تک پرم الان کم مونده بزنه ضربدری
میگم مشکوکم به HIV میگه باشه مگه کوروناست
بدون پسری که با تو حل میکنه قطعا ***
ما هر سبکیو کردیم جادو دآش حرص نخور تو هم آروم باش
سلامتی زیر زمین حاجی ولی تف توو رو خالطوراش
گذاشتم باهام رِفاقَت کنن
خواستن فقط منو قِضاوَت کنن
*
من فقط خواستم رِسالَت کنم
تَهِش اَم میخوام زِراعَت کنم
*
بزار فکر کنن درونم پُرع رِذالَتِع
بزار خیال کنن دنیا و آخِرَتَم همش شِقاوَتِع
*
اونا نمیدونن کُلِ وجود من اِصالَتِع
اونا نمیفهمن اینا واسه اِرادَتِع
*
اینا همه کاراشون از رو جِهالَتِع
آینده همشون رو به ذِلالَتِع
*
حرفای من سرشار از دِلالتِع
دَرکَم نمیکنی چون روحِت پُرِع کِصافَطِع
*
این دنیا بر پایِه رِقابَتِع
از من بَدِت میاد؟ بخاطرِ حسادَتِع
*
میگی هر چی گفت درسته چون داره فِقاهَت
میگم تو هم بَردِه ای نکن با خودت لِجاجَت
*
میگن مهم اِنسانیَتِع بُکُن صِداقَطع
میگم یه ذَرِه داشته باشید صِداقَت
*
گفتن فروختی خودتو واسه عِمارَت
کور بودن نخواستن ببینَن بودم تو اِسارَت
*
هر روز پیشرفت میکنم چون این عِدالَتِع
تو هم حِرص نخور چاقال پِلَن من از روعه ذِکاوَتِع
*
فکر میکنی عَجیبَم ذِهنِت پُرِع شِکایَتِع
میخوام گُنگ بمونی هَدفم رُشدِ شاگِردایِ با لیاقَتِع
این زندگی هیچ هدفی پشتش نیست
پس دنبال دلیل و برهان نباش که آخرش چی میشه
آخرش هیچی نمیشه
هیچ کس هم نمیدونه چی میشه
خودت باید هدفی پیدا کنی و طبق اون به زندگیت معنا بدی
وگرنه حقیقتا هیچ هدفی پشت زندگی نیست
از دست دادنِ هر انسانی که دوستش می داشتم آزار دهنده بود. گرچه اکنون متقاعد شده ام که هیچکس، کسی را از دست نمی دهد. زیرا هیچکس مالک کسی نیست. این تجربه واقعی آزادی است. داشتن مهمترین چیزهای عالم بی آنکه صاحبشان باشی
یازده دقیقه
پائولو کوئیلو
تلخترین قسمت زندگی اونجاست که آدم به خودش میگه: "چی فکر میکردیم و چی شد"
خواب زمستانی
گلی ترقی
تنگ میشه دلامون واسه هم...
زندگی بدون گذشته امکان پذیر نیست و در عین حال گذشته تاثیر چندانی در ساختن آینده نداره.
اینکه فکر کنیم اون چیزی رو که پشت سر گذاشتیم اجازه زندگی بهتر رو از ما میگیره اشتباهیه که ذهنمون دچارش میشه. گاهی به فراموشی سپردن این گذشته میتونه کمک بزرگی باشه ولی گاهی هم دونستنش میتونه ما رو از یک هزارتوی ذهنی نجات بده. پس فقط بهتره طوری زندگی کنیم که در اون گذشته مثل یک پُل ما رو به آینده برسونه
حرامزاده استانبولی
الیف شافاک
خدایا حکمَتِت رو شکر من فهمیدم هدفت چی بود
فقط دل دیگه
یه مدت بی قراری میکنه
شاید یه مدت خُل شدم باز از الان بگم
نگید باز چرا فازت عوض شد XD
ولی دمت گرم خدا
جواب تمام سوال های بی جوابمو دادی
دیگه خیالم راحته
تو خیلی دوری
خیلی دوری
تو خیلی دوری
خیلی دور
تو خیلی دوری
خیلی دوری
تو خیلی دوری
خیلی دور
تو خیلی دوری
خیلی دوری
تو خیلی دوری
خیلی دور
تو خیلی دوری
خیلی دوری
تو خیلی دور
خیلی دور
_____
اما من نزدیکت بودم
هواتو کردم
میخوام دوباره بیام جلو حرمت سلام بدم
هی آب بخورم
شب که شد تو سرما وضو بگیرم
بیام تو حرمت دعا کنم
نماز بخونم
قرآن بخونم
چقدر زود گذشت
چیزای خوب رو زود از دست میدی
من میخورِع به دیوار سَرَم
هی میگیرع بع سیگار پَرَم
من حق کسیو نخوردم
ولی از همیشه کع بیمار تَرَم
من ته یع چاه عمیقم
پَنچَر وسط راهع حقیقت
من یکی شدم کع دیگع خیلی فرق باهات دارع سلیقَم
____
وسط گرگای وحشی
باید همینجوری خو پارع تر شی
_____
من شدم یع خول خندع داره
من اصن حالم خوش نی
مامان نذری شلع زرد بزار
_____
ما دنیامون چع بی رحم بود
هر کی خوب بود میرف زود
_____
نمیبینم دیگع من حتی بهشتی از دور
همش تاریکی هی درد
_____
من نمیدونم چقد بد بودم که سهم اینع
نمیفهمم چی کم داشتم اصن از بقیع
من چیکار کردم کع انقد لجن و ممنوع شدم
من چرا انقد از کینه پرم و دلخورم
من چرا از مادرم دل میکنم
از خواهرت دل میبرم
من چرا میچرخه این شکلی سرم
پیک میزنم
من چرا بغضم غذای هر شب
من چرا تنها شدم
من چرا اشکم نمیریزع هعی پلک میزنم
من چرا پنتا چنتا رِل میزنم وِل میپرم
من چرا بهشت اونورع اینورم
من چرا از همیشه غمگین ترم
سنگین سرم
____
بار آخر بود!
وکیل کجایی نامرد
میدونی چن وقته نیستی با هیچکی درد و دل نکردم
پسر قرار نبود اینجوری بری
تو رفتی تنها تر ز قبل شدم
این به اصطلاح جانشینت به ما اَنگ منافق بودن زد (؛
تو که خوب میدونستی من چجوری دارم دست و پا میزنم تو جناح اونا نباشم
وکیل یا معین یا آقای وطنخواه امشب بعد از دو سال دوباره قلبم شکست
دوباره از ته دل گریه کردم یجوری که انگار خیلی دلم پر بودع
به هر حال برادر دل تنگتم
اینا نمیدونن من تو چه جهنمی هستم
ولی تو میدونستی
یادته گفته بودی تو چجوری طرفدار صهیونیستا نیستی با این وضعت XD
لعنتی تو چجوری مرگ هر دو تاشونو تحمل میکنی؟؟؟؟؟؟
چجوری نمیتونی گریه کنی؟
داداش به منم صبر یاد بده
به منم اشک نریختن یاد بده
وکیل اینا نمیدونن چقدر تو اقعیت دوییدم تا یه کانون مهدویت واسه امام زمان بزنم نزاشتن
اینا خیلی چیزا نمیدونن
اینا فقط میرن
ولی میدونم تو برمیگردی داداش
چقدر میخواستم ببینمت
همین که اومدم مشهد
تو رفته بودی
فقط دو هفته دیر کردم
همیشه دیر میکنم
داداش اینا خوار شدن واقعی رو نچشیدن
اینا هر روز مردن رو نچشیدن
لعنتی تو چجوری مرگشونو تحمل میکنی؟؟؟؟؟
خدایا حگمتتو شکر
چقدر تو خوبی
چقدر من بیشعورم
تو هی میگی هرثانیه هر دیقه هر ساعت هر روز
من میبینم و رد میشم
شدم عین اینا
ایستادم کنار میگم بقیه کمکت میکنن آقا
داداش بهت نیاز دارم واسه شروع
واسه حرکت
واسه برگشت
تا اینجاشم که خودکشی نکردم
شهید ذوالفقاری نگهم داشته
امشب بیا به خوابم که بی قرارم (:
درد عشقی کشیدهام که مپرس
زهر هجری چشیدهام که مپرس
گشتهام در جهان و آخر کار
دلبری برگزیدهام که مپرس
آن چنان در هوای خاک درش
میرود آب دیدهام که مپرس
من به گوش خود از دهانش دوش
سخنانی شنیدهام که مپرس
سوی من لب چه میگزی که مگوی
لب لعلی گزیدهام که مپرس
بی تو در کلبه گدایی خویش
رنجهایی کشیدهام که مپرس
همچو حافظ غریب در ره عشق
به مقامی رسیدهام که مپرس
پشت شیشه برف می بارد
پشت شیشه برف می بارد
در سکوت سینه ام دستی
دانهٔ اندوه میکارد
مو سپید آخر شدی ای برف
تا سرانجامم چنین دیدی
در دلم باریدی ... ای افسوس
بر سر گورم نباریدی
چون نهالی سست می لرزد
روحم از سرمای تنهایی
می خزد در ظلمت قلبم
وحشت دنیای تنهایی
دیگرم گرمی نمی بخشی
عشق ، ای خورشید یخ بسته
سینه ام صحرای نومیدیست
خسته ام ، از عشق هم خسته
غنچهٔ شوق تو هم خشکید
شعر ، ای شیطان افسونکار
عاقبت زین خواب درد آلود
جان من بیدار شد ، بیدار
بعد از او بر هر چه رو کردم
دیدم افسونِ سرابی بود
آنچه می گشتم به دنبالش
وای بر من ، نقش ِخوابی بود
ای خدا ... بر روی من بگشای
لحظه ای درهای دوزخ را .
تا به کی در دل نهان سازم
حسرت گرمای دوزخ را ؟
دیدم ای بس آفتابی را
کو پیاپی در غروب افسرد
آفتاب بی غروب من !
ای دریغا ، در جنوب ! افسرد
بعد از او دیگر چی می جویم ؟
بعد از او دیگر چه می پایم ؟
اشک سردی تا بیافشانم
گور گرمی تا بیاسایم
پشت شیشه برف میبارد
پشت شیشه برف میبارد
در سکوت سینه ام دستی
دانهٔ اندوه می کارد
فروغ_فرخزاد
_____
تا میخوام عادی باشم
زرتی یهو شکستع
گرگ
ما گرگ های توبه کردیم ایم
جنگل بماند برای بچه خرگوش های خوشگل
خرم آن روز که باز آیی و سعدی گوید
آمده وه که چه مشتاق و پریشان بودم
#سعدی
گاهی سکوت پر از فریادِ
پر از حرفِ
هر کسی سکوت رو نمی شنوه
سکوت
اگر کمی به مرگ فکر می کردند
هرگز کوتاهی نمی کردند از زدن تلفنی که باید بزنند
کمی دیوانه تر می بودند
از پایان این زندگی وحشت نمی کردند
چرا که نمی توان ازچیزی ترسید
که به هر حال اتفاق می افتد
#پائولو کوئیلو
#چون_رود_جاری_باش
این شعر رو باید طلا گرفت
_____
گر چه غم و رنج من درازی دارد
عِیش و طَرَب تو سرفرازی دارد
بر هر دو مکن تکیه که دوران فلک
در پرده هزار گونه بازی دارد
#خیام
_____
چقد خوبه این خیام
گاهی راحت تر است که
با وجود اندوهی که در درونت موج می زند
لبخند بزنی،تا این که بخواهی به همه عالم توضیح بدهی که چرا غمگینی
#ژوزه_ساراماگو
_____
خلاصه منظورش اینه بگو به چپم
اگر مراد تو ای دوست بی مرادی ماست
مراد خویش دگرباره من نخواهم خواست
اگر قبول کنی ور برانی از بر خویش
خلاف رای تو کردن خلاف مذهب ماست
#سعدی
تنهایی برای مدتی کوتاه جای خود را به وصل با (آن دیگری) میدهد
در آن لحظه شخص به بطن مـادر بـاز مـیگردد
و اتـصال بـا (جـهان هسـتی) بـرقرار میشود
اما این اتصال لحـظه ای است و سـپس تنهایی باز میگردد و مانند رود جریان مییابد
کدوم بدتره؟
اینکه از دست دادمش
یا اینکه بفهمم
اصلا چیزی برای از دست دادن وجود نداشته ...
نمیدونم
نمی خوامم بدونم
نماشا مجبوری نی ولی خب توش بد جوری گیرم
مث دو تا دوست واس هم خاطره ساختیم
گاهی شک میکنم که این رابطه جاش نیس یا دنیایی که بخاطرش ساختیم
سعی میکنم بمونم پا به پا بیست سالو
آره دیگ اینجوریاس
گاهی وقتا دنیا جای احساس نیس
خدافظی کردم از قلبم
خستمه نمیشه پسرفت کرد
بسمه نمیشه دس دس کرد
عشقت همه وقتتو مصرف کرد
بعدم یکدفعه حقع تو از دس رف
هه
وقتی آدم یک نفر را دوست داشته باشد بیشتر تنهاست
چون نمی تواند به هیچ کس جز به همان آدم
بگوید چه احساسی دارد و اگر آن آدم کسی باشد
که تو را به سکوت تشویق کند
تنهایی تو کامل میشود
_____
منم خوبم بدون کمبودی
دل نمیکنم ازت نه به این زودی
هه
چقد هر دفعه باید سرم بخوره به سنگ! (آخرین بار بود)
دوست داره ولی بالا خوات در نمیاد
چ فازی داری با ما
چ مرگتع چتع دایی
همش گندع میگی پُرع ادعایی
این بازی مالع ماعه همتونم مالع مایین
دیر و زود دارع ولی سوخت و سوز ندارع
هآ هآ هآ
سیبم را دو پاره میکنم
نیمی تو و
نیمی من
لبخندم را دو پاره می کنم
نیمی تو و
نیمی من
غمم را به تو نمی دهم
به مثابه ی باز پسین نفسی به سینه می گذارمش
#عبدالله_پشیو
لذتی که تو هر روز مردن هست
تو خودکشی نیست
گفت لیلی را خلیفه کاین تُوی
کز تو مجنون شد پریشان و غَوی
از دگر خوبان تو افزون نیستی
گفت خاموش چون تو مجنون نیستی
شاید راه به آرامش رسیدن، پذیرفتنِ کاملِ مطلق نباشه، شاید اصلا کاملی وجود نداشته باشه؛ شاید قبول کردنِ همین ناقصی ها حالمونو بهتر کنه تا توهماتِ بی اساس...!
بعد شش ماه مادرم رو دیدم
حس خاصی ندارم
حصلشو ندارم
همش از گذشته حرف میزنه باز رفته زو مخم
فردا برمیگردم تحملش سخته
______
خلاصه میخواستم چیز دیگه ای بگم
این مهمترین درس زندگیتونه فقط هم برای مردم ایرانه
دنبال پول باشید/دنبال یه حرفه باشید
با پول میشه خوشبختی خرید
با پول میشه زندگی خرید
با پول میشه عشق خرید
با پول میشه شادی خرید
با پول میشه آدم خرید
با پول میشه آرامش خرید
پول نداشتیه باشی
تو رویا زندگی میکنی
افسرده میشی
شکست عشقی میخوری
خودکشی میکنی
حالت بده
هر روز گریه میکنی
انگیزه نداری
حالت از همه بهم میخوره
حصله هیچی رو نداری
بهت خیانت میکنن
بهت دروغ میگن
هیچ خدایی وجود نداره
هیچ ارزشی وجود نداره
انسان ها فقط برای معنا دادن به این زندگی پوچ از ارزش ها و رویا استفاده میکنن
زندگی رو سخت نگیرید
میگذره
سختیاتون بخاطر تخیلاتتون هست
واقع بین باشید
اول اینکه تا ۴۰ سالگی سمت این سه تا چیز نرو
سیاست
مذهب
فلسفه
____
خب حرف اصلیم اینه
اگه خواستید با یکی وارد رابطه بشید
به عشقم و دوست دارم و نفسم و بدون ت میمیرم و این چیزاش نگا نکنید
ببینید دلش براتون تنگ میشه
ببینید بهتون توجه میکنه
ببینید برا شما وقت میزاره
حتی اگه یه روز با هم کات کردید
بعضی وقتا حالتونو بپرسه
خلاصه
دنبال آدم با معرفت باشید
نه آدم شکاک وسواسی
نه آدمی که همیشه دنبال کاملترین
نه آدمی که خودخواهه
دنبال کسی باشید ک با ناقصیتون با شما باشه
هیچ کاملی وجود ندارع
تمام!
اسم هر چس ناله و جدایی رو لطفا افسردگی نزارید
از نظر من افسردگی یه درجه کمال انسانی هست
وقتی که یه درک عمیق از زندگی از جهان از آدما از خودمون پیدا میکنیم
باید بهاش رو بپردازیم که اونم افسردگی هست
پس فکر نکنید چار تا قرص خوردید و دو جلسه مشاوره رفتید افسردگی دارید
هر وقت خواستید آدم
احمق رو از عاقل تشخیص بدید
بهشون رویا و واقعیت رو نشون بدید
آدم احمق واقعیت رو کنار میزاره و توی رویا غرق میشه و هیچوقت به حقیقت نمیرسه
آدم عاقل رویا رو کنار میزاره و توی واقعیت غرق میشه و به حقیقت میرسه
_____
Wish we could turn back time to the good old days
When our momma sang us to sleep, but now we’re stressed out
[ نیمه گمشده ]
داستان از این قرار هستش که هیچ نیمه گمشده ای وجود نداره
واقعیت اینه که در طول زندگیمون با بعضیا
[حال خوبی داریم]
حالا ممکنه یه نفر باشه ممکنه چند نفر باشن
ممکنه برای پنج دقیقه باشه
یا برای چند ماه
شایدم برای همیشه
_____
Shaking hands with the dark parts of my thoughts
هر چه خواهی کن که ما را با تو روی جنگ نیست
پنجه بر زورآوران انداختن فرهنگ نیست
در که خواهم بستن آن دل کز وصالت برکنم
چون تو در عالم نباشد ور نه عالم تنگ نیست
شاهد ما را نه هر چشمی چنان بیند که هست
صنع را آیینهای باید که بر وی زنگ نیست
با زمانی دیگر انداز ای که پندم میدهی
کاین زمانم گوش بر چنگست و دل در چنگ نیست
گر تو را کامی برآید دیر زود از وصل یار
بعد از آن نامت به رسوایی برآید ننگ نیست
سست پیمانا چرا کردی خلاف عقل و رای
صلح با دشمن اگر با دوستانت جنگ نیست
گر تو را آهنگ وصل ما نباشد گو مباش
دوستان را جز به دیدار تو هیچ آهنگ نیست
ور به سنگ از صحبت خویشم برانی عاقبت
خود دلت بر من ببخشاید که آخر سنگ نیست
سعدیا نامت به رندی در جهان افسانه شد
از چه میترسی دگر بعد از سیاهی رنگ نیست
•سعدی•
آنکه به دل اسیرمش در دل و جان پذیرمش گر چه گذشت عمر من باز ز سر بگیرمش
خلاصه خواستم بگم که امسال خیلی سعی کردم خودمو قانع کنم که عشقی وجود نداره
ولی خب نمیشه دیگه
نمیشه که دوست دارم رو فراموش کنی
میدونم که پسر خوبی نیستم
میدونم که شبیه حرفام نیستم
میدونم که زخم زدم
میدونم که حالت از من بهم میخوره
میدونم که من مقصرم
با این حال بازم میگم
دوسِت دارَم
شاید این جمعه بیایی ...
دقیقا با خودتم
خودِ خودِ خودت
نه کَس دیگه پس ذهنتو درگیر نکن
آره خب زیاد جدی نگیر
یه دوست دارم بود فقط
میدونی دوست دارم از عاشقتم هم قشنگتره
دوست داشتن هم از عاشق شدن قشنگتره
بگذریم داره زیاد میشه
خلاصه یادت نره
دوست دارم
نامش همی نیارم بردن به پیش هرکس / گه گه به ناز گویم سرو روان من کو
در بوستان شادی هرکس به چیدن گل / آن گل که نشکفیدست در بوستان من کو
جانان من سفر کرد با او برفت جانم / باز آمدن از ایشان پیداست آن من کو
هرچند در کمینه نامه همی نیرزم / در نامه بزرگان زو داستان من کو
هرکس به خان و مانی دارند مهربانی / من مهربان ندارم نامهربان من کو
تازگیا فهمیدم که تنهایی بهتره
حسی ندارم وقتی اَلکُلا بپره
ذات آدما از اول چیزی توش نوشته نشده
یه نوزاد یه بچه ذاتش پاکه پاکه مث یه ورق سفید
آدمایی که باهاشون آشنا میشه و زندگی میکنه و باهاشون وقت میگذرونه این ورق رو رنگ میکنن
اون آدم شاید سعی کنه بعضی از این رنگ ها رو از خودش پاک کنه اما وقت کافی نداره
چون دوباره با آدمای جدید آشنا میشه
بعضی آدما دیگ بیخیال پاک کردن میشن
بعضی ها هم خسته میشن
کسایی که میگن یه نفر الان خوب نیست و آدم بدی هست چون ذاتش از اول خراب بوده
باید برای این افراد تاسف خورد با این حد از درک و شعور
_____
تمام رفتار حرکات و گفته های ما با هر کسی و هر چیزی تاثیراتی روی ذات اون شخص یا اون چیز میزاره
پس به جای اینکه ایراد بگیری و ذات خراب دیگران رو به رخشون بکشی
از خودت شروع کن بعدش هم کمکش کن
یه لاک غلط بگیر خط خطی های که روش کردن رو پاک کن نه اینکه چارتا ضربدر هم تو بکشی و سوراخ سوراخش کنی
#بزرگ بشیم
زمان هیچوقت دردت رو درمان نمیکنه
هیچوقت باعث نمیشه فراموش کنی
این تویی که باید خودت رو با شرایط وقف بدی
عادت میکنی
کنار میای
طومار طولانی انتظار است
همانطور که هر کس در محدوده پوست خود قرار دارد
از حیطه شعور خود نیز نمی تواند بیرون رود
و
درست در همین محدوده زندگی می کند
از این رو نمی توان از بیرون چندان کمکی به دیگری کرد
•شوپنهاور•
_____
[الان بدجوری غرق گذشتس اونی که به فردا ها زول زده بود]
آدما اشتباه میکنن
آدما تغییر میکنن
آدما کامل نیستن
آدما خدا نیستن
آدما رو با گذشتشون قضاوت نکنید
آدما رو با تفکرات غلطتون مقایسه نکنید
آدما رو با عروسک اشتباه نگیرید
آدما اونقدرا تاب و تحمل درد و شکست رو ندارن
آدما طاقت نامردی و بی معرفتی رو ندارن
آدما از پا در میان
از یه جا به بعد آدم دیگه سرد میشه
دلش سنگ میشه
میره و دیگه بر نمی گرده
هربار که نگاهت میکنم
جملهای آشنا به ذهنم
خطور میکند در این
سرزمین چیزی هست که
ارزش زندگی کردن دارد.
[❤️]
غمت هر لحظه جان می خواهد از من
چه انصاف است؟چندین جان ندارم
•عراقی•
باز بانگی از نیستان می رسد
غم به داد غم پرستان می رسد
بشنوید این شرح هجران بشنوید
با نی نالنده همدستان شوید
بی شما این نای نالان بی نواست
این نواها از نفس های شماست
آن نفس کآتش بر انگیزد ز آب
آن نفس کآتش ازو آمد به تاب
آن نفس کز شوق شور انگیز وی
بردمد از جان نی،صد های و هی
نی مدد می خواهد از ما،ای نفس
هان به فریاد دل تنگش برس
سال ها ناگفته ماند این شرح درد
دردمندی خوش نفس سر بر نکرد
عاشقان رفتند از این صحرا خموش
بر نیامد از دل تنگی خروش
درد ها را سر به سر انباشتند
انتظار سینه ما داشتند
تا نفس داری دلا فریاد کن
بستگان سینه را آزاد کن
چیست دریا؟چشم پر اشک زمین
در نگاهش آرزویی ته نشین
آرزوی پا گشودن،پر زدن
بر فراز کوهساران سر زدن
چشمه بودن،باز جوشیدن به کوه
دم زدن با آن بلند با شکوه
خویشتن از خویشتن انگیختن
از درون خویش بیرون ریختن
تشنگی نوشیدن از پستان خویش
آب دادن تشنه را از جان خویش...
کوهسارا! زان بلند دلنشین
چون گیاهی در بن چاهم ببین
در شب دریایی خویشم اسیر
گر سراپا گریه ام بر من مگیر
مانده ام با صبر دریا پای بند
ماهتابا بر سرشک من مخند
بگذر از دریا و راه خویش گیر
شیوه دریا دلان در پیش گیر
من همان نایم که گر خوش بشنوی
شرح دردم با تو گوید مثنوی
من همان جامم که گفت آن غمگسار
با دل خونین،لب خندان بیار
من خمش کردم خروش چنگ را
گر چه صد زخم است این دلتنگ را
من همان عشقم که در فرهاد بود
او نمی دانست و خود را می ستود
در رخ لیلی نمودم خویش را
سوختم مجنون خام اندیش را
می گریستم در دلش با درد دوست
او گمان می کرد اشک چشم اوست
گر جهان از عشق سر گشته است و مست
جان مست عشق بر من عاشق است...
ناز اینجا می نهد روی نیاز
گر دلی داری،بیا اینجا بباز
•هوشنگ ابتهاج•
آنکه باورت دارد
یک قدم جلو تر از کسی است که دوستت دارد
#گوته
جهان هستی در حال تغییر است چه برسد به من
پول روی همه [حرامزادگی ها] را می پوشاند
#آلبر_کامو
تو را دوست دارم
و این دوست داشتن
حقیقتی است که مرا به زندگی دلبسته میکند
#شاملو
_____
#∞
#دلبر
نفس فقط یه کَلَمَس
میکشم واسه جمله های باقی مونده
_____
اَشک خوبه خالی کنه
سرتو بالا کن
منم همون
چیشده مگه؟
____
از ایم زخما خیلی دارم
هی میریزه هی میزارم
همیشه روز هایی هست
که انسان در آن
کسانی را که دوست می داشته است
بیگآنه می یابد...
میگن بیخیآل دآدآش یه روز خوب میآد
نمیدونن هیچی قرآر نی عوض بشه
یه چیزآیی تو آدما میمونه حالا یا ناخودآگاه یا عمق قلب
بعد یهو میخورنت میرن رو مخت مغزت رو فلج میکنن
حالا نمیدونم بهش چی میگین دغدغه فکری یا عُقده یا افسردگی یا نمیدونم
هر چی هست فک نمیکنم درمآنی داشته باشه زمآن شاید تاثیر داشته باشه که حآل آدم بهتر بشه ولی فقط نقش مُسَکِن رو دآره یهو میپره بآزم اونا میخورنت
نمیدونم چجوری حل میشه
ولی اینو خوب میدونم که با مثبت اندیشی و قانون جذب و توکل به خدا و کصشرآی دیگ حل نمیشه
شاید رآه حلی دآشته بآشه ولی من الآن نمیدونم چون اصلا نمیتونم روی چیزی تمرکز کنم
البته به نظرم واقع بین بودن شاید بتونه خیلی بهم کمک کنه
اینجوری راحت از آدما رد میشم
از کسی انتظاری ندارم
به کسی وابسته نمیشم
امآ هنوزم اون فکرآ منو میخورن!
دوسداشتی تا الان چی داشته باشی یا کیو داشته باشی ولی تا الان نداری؟
به حمام رفتم و سخت گریه کردم.
دکتر میگفت از علائم جدی افسردگی مزمن هستش. همیشه داخل حمام ایدهها و سؤالهای ماورایی برایم پیش میآمد و همیشه هم زود از سرم میپرید.
مادرم برایم آب میوهای آورد.
خنک بود و بعد از حمام چسبید.
دوستم داشت؟ نمیدانم.
همیشه رفتارهای متناقضی داشت که نمیدانستم دوستم دارد یا نه.
شاید این موضوع اهمیتش را از دست داده بود.
از نظر آنها من یک احمق افسردهی منزوی بودم!
چه فرقی میکرد که چه غلطی بکنیم وقتی نهایتاً باید همگی بمیریم و فراموش بشویم؟
یه چیزی که ما تو طول زندگیمون باهاش سر و کار داریم
کمالگرایی هست
که میخوایم همه چی کامل و بدون عیب و نقص باشه
مثل کارایی که انجام میدیم
آدمایی که باهاشون تو رابطه هستیم
همه چی باید بدون اشتباه باشه
که خب واقعیت این نیست و این ایده آلیسم هیچوقت هیچوقت شکل نمیگیره
کمآلگرا بودن یکی از عاملهای اصلی افسردگی هم هست
باعث از بین رفتن رابطه ها هم هست
خلآصه کمآلگرا نباشید!
https://www.chetor.com/160988-%D8%A7%D9%86%D9%88%D8%A7%D8%B9-%DA%A9%D9%85%D8%A7%D9%84-%DA%AF%D8%B1%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%DA%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA/
https://www.bishtarazyek.com/%DA%A9%D9%85%D8%A7%D9%84-%DA%AF%D8%B1%D8%A7%DB%8C%DB%8C
میدونی چقد دوست دارم؟
میدونی؟
نه،نمیدونی
اگه میدونستی که حالمون این نبود
اوضاعمون این نبود
باز خوبه سیگار هست
حیاط هست
آسمون تاریک هست
ولی هیچ ستاره ای تو آسمون نیس
خیلی وقت هم هست که ماه رو ندیدم
عجیبه
ولی بازم خدآ ک هست
دق و دلیامو سرش خالی میکنم
هه
_____
پیش ما رسم شکستن نبود عهد وفا را
الله الله تو فراموش مکن صحبت ما را
قیمت عشق نداند قدم صدق ندارد
سست عهدی که تحمل نکند بار جفا را
گر مخیر بکنندم به قیامت که چه خواهی
دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را
گر سرم می رود از عهد تو سر بازنپیچم
تا بگویند پس از من که به سر برد وفا را
خنک آن درد که یارم به عیادت به سر آید
دردمندان به چنین درد نخواهند دوا را
باور از مات نباشد تو در آیینه نگه کن
تا بدانی که چه بودست گرفتار بلا را
از سر زلف عروسان چمن دست بدارد
به سر زلف تو گر دست رسد باد صبا را
سر انگشت تحیر بگزد عقل به دندان
چون تأمل کند این صورت انگشت نما را
آرزو می کندم شمع صفت پیش وجودت
که سراپای بسوزند من بی سر و پا را
چشم کوته نظران بر ورق صورت خوبان
خط همی بیند و عارف قلم صنع خدا را
همه را دیده به رویت نگرانست ولیکن
خودپرستان ز حقیقت نشناسند هوا را
مهربانی ز من آموز و گرم عمر نماند
به سر تربت سعدی بطلب مهرگیا را
هیچ هشیار ملامت نکند مستی ما را
قل لصاح ترک الناس من الوجد سکاری
زمآنی فهمیدم کلمآت به هیچ دردی نمی خورند
که دوست دآرم هآیم
نتوآنستند کآری کنند که بمآنی
• تولدت مبآرک ~
‹تا زمانی که برای نجات خودت
به بیرون از خودت تکیه کنی،
بارها زمین می خوری.
این قانون هستی است..
که با شکست های مکرر به تو بفهماند
که تو خود به تنهایی پادشاه هستی!.
خودت را کشف کن..›
گوشه ابروی توست منزل جانم ، خوشتر از این گوشه پادشاه ندارد
پاییز واقعا پادشاه فصلاست،
یه پادشاه ظالم و بیکفایت و بهدردنخور
ای پادشاهِ صادقان
چون من منافق دیدهای...؟
با زندگانت
زندهام؛
با مُردگانت مرده ام ...
به پادشاه قلبتون بگین کمتر پی وی این و اون بره
زشته یه پادشاه بلاک شه :))
من از آن روز که در بند توام آزادم
پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم
همه غمهای جهان هیچ اثر مینکند
در من از بس که به دیدار عزیزت شادم
عید من آن روزی است که
زحمت یک سال دهقان،
شام یک شب پادشاه نباشد...
❲تُ∞❳ اَبَــدی ترین پادشاه
قَصــرِ قَلبَمــی...!....️
گر بخوانی پادشاهی
ور برانی بندهایم
رای ما سودی ندارد
تا نباشد رای ِتو
هنگامی که دوک ویندزُر به خاطر زنی که دوستش داشت از پادشاهی کناره
گیری کرد، جهان با ناباوری ایستاد و او را نظاره کرد.
هر چند از گفتن این سخن بیم دارم ولی دوک یک استثنای بزرگ بود.
تعداد کمی از مردان حاضرند بهخاطر عشق فداکاری کنند.
هر لحظه را زندگی کن
عاشق هر روز باش
زیرا قبل از اینکه متوجه بشوی زمان به سرعت می گذرد…
یک لبخند بسیار ساده است اما واقعا می تواند روز کسی را تغییر بدهد !
*******
زنده بودن حرکتی افقی است از گهواره تا گور
و زندگی کردن حرکتی عمودی است از زمین تا آسمان
*******
زندگی تمامش خطای دید است
من تو را می بینم تو مرا نمی بینی
تو مرا می بینی من تو را نمی بینم
یک خطای ساده ی بی انتها…*******
لحظه ها
تنها پرندگان مهاجری هستند
ک هرگز
ب آشیانه باز نخواهند گشت . . .
دریابیم لحظه لحظه زندگی را*******
ایمان بیاوریم به پرواز یک پرنده
به گرمای یک دست
به حضور یک دوست
ایمان بیاوریم به عشق
و به خدایی که همیشه با ماست . . .*******
متن های زیبا و ناب درباره زندگی
گاهی برای چشیدن خوشبختی واقعی باید به دنبال دلتان بروید
و اهمیت ندهید دیگران ممکن است چه فکری کنند*******
زندگی تکرار فرداهای ماست
میرسد روزی که فردا نیستیم
آنچه میماند فقط نقش نکوست
نقش ها می ماند و ما نیستیم …*******
امروزت را دریاب …
به دنبالِ اتفاقاتِ جدید باش
تو می توانی امروزت را
به شاهکاری بی نظیر تبدیل کنی . .*******
گاه در زندگی، موقعیت هایی پیش میآید که انسان
باید تاوان دعاهای مستجاب شده خود را بپــردازد.*******
زندگی هدیه ایه که نباید حروم بشه
شما نمیدونید برگه بعدی زندگیه چیه
باید یاد بگیری روی تک تک روزاش حساب کنی…*******
جملات ناب و زیبا درباره زیستن
ز زندگی خود لذت ببرید و قدر ثانیه های خود را بدانید.
زمان ارزشمند است و ما یکبار بیشتر زندگی نخواهیم کرد*******
همیشه در زندگیت جوری زندگی کن که
“ای کاش”
تکیه کلام پیریت نشود*******
ﻟﺤﻈـﻪ ﻫــﺎ ﻧﻪ ﺩﯾــﺮ ﻣﯽ ﺁﯾﻨـــﺪ ﻭ ﻧـﻪ ﺯﻭﺩ
ﺁﻥ ﻫــﺎ ﺩﺭﺳﺖ ﺳــﺮ ﻭﻗﺖ ﻣﯽ ﺁﯾـﻨـــﺪ
ﺍﯾﻦ ﻣـــﺎ ﺁﺩﻡ ﻫــﺎﯾﯿﻢ ﮐﻪ ﺩﯾــﺮ ﯾــﺎ ﺯﻭﺩ ، ﻣﯽ ﺭﺳﯿـــﻢ !*******
آرامش را باید
در وجود خودمان جست و جو کنیم
نه اینکه منتظر باشیم
دیگران برایمان به ارمغان بیاورند*******
“قوی”
کسی است که نه منتظر می ماند
“خوشبختش”
کنند و نه اجازه می دهد
“بدبختش” کنند*******
متن های کوتاه و بسیار ناب در مورد زندگی
نتیجه زندگی، چیزهایی نیست که جمع میکنیم
بلکه قلبهایی است که جذب میکنیم*******
امروز را بی قضاوت تنها شاهد باش
هر رفتاری از دیگران قصه ای دارد شاید پر غصه
نا آگاهی را خرده مگیر
تو مهــــــــربان باش*******
در جستجوی قلبِ زیبا باش نه صورتِ زیبا
زیرا هر آنچه زیباست همیشه خوب نمی ماند
امـا آنچه خوب است همیشه زیباست …*******
زندگی تمامش خطای دید است
من تو را می بینم تو مرا نمی بینی
تو مرا می بینی من تو را نمی بینم
یک خطای ساده ی بی انتها…*******
برای زندگــــــــــــی شاد
کافیست چشمانتان را ببندید
و آن منظره ک برایتان خوش آیند است تصور کنید
به همین سادگی خوشحال شدید*******
متن های ناب زندگی و امید بخش
روزهای خوب خواهند آمد
هر سر بالایی یک سرازیری دارد
نفس عمیق بکش , بیخیال همه اتفاقای عجیب و غریب
هم اکنون زندگی کن . . .*******
هر کجا هستی سهم اندک خود را از خوبی ب جا بیاور
همین خوبی های کوچک هستند
ک در کنار یکدگیر بر جهان پیروز میشوند*******
فریب مشابهت روز و شب*ها را نخوریم
امروز، دیروز نیست
و فردا امروز نمی*شود …*******
زندگی مثل نقاشی کردن است
خطوط را با امید بکش
اشتباهات را با آرامش پاک کن
قلم مو را در صبر غوطه ور کن
وباعشق رنگ بزن . . .*******
همیشه وقتی داستان کسل کننده می شود
نویسنده یک عنصر جدید وارد داستان می کند
اگر زندگی شما کسل کننده شده است
منتظر اتفاق جدید باشید . . .*******
متن های ناب و کوتاه در مورد زندگی
هر فردی در زندگی هر اندازه که با سختی و مشکلات رو به رو باشد باز هم امیدواری به زندگی و آرزوی داشتن زندگی بهتر در او وجود دارد، بنابراین افراد با تغییر دیدگاه خود به نوع زندگی شان و ایجاد تفکرات مثبت در ذهن خود می توانند نقش بسزایی در تعیین و تغییر سرنوشت خویش داشته باشند و زندگی را از سرازیری مشکلات به سمت بالا و خوشبختی و آرامش هدایت نمایند. در واقع تفکرات افراد و مقدار تلاش آنان است که آن ها را در مسیر های مختلف زندگی قرار می دهد و به سر منزل مقصود می رساند.
با توجه به این مساله همواره مثبت اندیشی و مطالعه جملات و متن های زیبا در رابطه با زندگی می تواند مسیر زندگی انسان ها را تغییر دهد، بنابراین درک و دید بهتری از زندگی و چرایی زیستن، آینده ای درخشان و مملو از آرامش و خوشبختی را برای افراد رقم خواهد زد. در ادامه این بخش می توانید مجموعه ای دیگری از متن های ناب و ارزشمند درباره زندگی را ملاحظه نمایید.
متن انگیزشی زیبا درباره زندگی
«تو فقط یک بار زندگى میکنى» جمله اشتباهیه! تو هرروز زندگى میکنى. تو فقط یک بار میمیرى.
*******
زندگی شما حاصل انتخابهای شماست!
اگر زندگی تان را دوست ندارید
زمان آن است که شروع به انتخاب های بهتری نمایید*******
اگر زندگی آنگونه نیست که تو میخواهی، عوضش کن.
زندگی امروز تو حاصل طرز تفکر دیروز توست امروز متفاوتتر فکر کن، فردا متفاوتتر نتیجه میگیری.*******
هنگامی که زندگی به شما صد دلیل برای گریه کردن می دهد
به زندگی نشان دهید که هزار دلیل برای لبخند زدن دارید*******
افکارت را زیبا کن
زندگی به اندازه فکرهای تو زیبا میشود*******
جملات ناب و دلنشین در رابطه با زندگی
زندگی مانند یک آینه است
هنگامی که در آن لبخند بزنیم بهترین نتایج را به دست خواهیم آورد*******
زندگی پر از زیبایی است، به آن توجه کن
به زنبور عسل، به کودک کوچک و چهره های خندان دقت کن
باران را نفس بکش و باد را احساس کن
زندگی ات را زندگی کن و برای رویاهایت مبارزه کن*******
زندگی زیباست …
برای کسانی که ریسک عشق را می پذیرند و برای لذت بردن از زندگی ماجراجویی می کنند.*******
زندگی مانند دوچرخه سواری است
برای حفظ تعادل باید به حرکت ادامه دهی*******
زندگی همچون بادکنکی است در دستان کودکی
که همیشه ترس از ترکیدن آن لذت داشتنش را از بین میبرد*******
جملات پر محتوا و ناب در مورد زندگی
نگذار زندگی از مقابل چشمانت بگذرد و تو فقط نظارهگرش باشی. زندگی را زندگی کن.
*******
زندگی مثل یک ترن هوایی بالا و پایینهای خودش را دارد، انتخاب با تو است که فریاد بزنی یا لذت ببری.
*******
زندگی مانند یک آینه است
هنگامی که در آن لبخند بزنیم بهترین نتایج را به دست خواهیم آورد*******
بیست سال بعد بیشتر به خاطر کارهای نکرده ناراحت می شوید
تا کارهایی که انجام داده اید*******
برای کسانی که ریسک عشق را می پذیرند و برای لذت بردن از زندگی ماجراجویی می کنند
*******
جملات مفهومی تامل برانگیز درباره زندگی
زندگی همانند ستاره ها و مهتاب زیباست به جز زمان هایی که با ابرهای غم و درد پوشیده شده است
*******
می گویند یک انسان فقط به سه چیز برای شادی واقعی در زندگی نیاز دارد
کسی برای عشق ورزیدن، کاری برای انجام دادن و چیزی برای امید داشتن.*******
من دریافته ام که اگر به زندگی عشق بورزید
زندگی عشق را به سوی شما باز خواهد گرداند*******
آن چه درباره زندگی یاد گرفته ام را در سه کلمه می توانم خلاصه کنم
زندگی ادامه دارد*******
در بازی زندگی
گاهی پیروز می شویم
گاهی شکست می خوریم
در هر دو حالت، ما باید به بازی ادامه دهیم*******
متن های زیبای امید بخش
«امیدواری، یعنی توانایی دیدن نور و روشنایی از پسِ تاریکیها»
جملات امید بخش به زندگی
اگه قرار بود با هر سقوطی زندگی معنیش رو از دست بده،
هیچوقت هیچ دونه ای به لونه مورچه ها نمی رسید.
جملات تاثیر گذار و امید بخش
فقط یک چیز در زندگی،
زیبا به شمار میآید
و آن شادیست…
هیچگاه نگذار کسی آن را از تو بگیرد…!
جملات امید بخش کوتاه
من شب را دوست دارم بدون تاریکی، ما هرگز ستارگان را نمی بینیم.
متن های زیبای امید بخش
همیشه یادتان باشد که زندگی پیشکشی است برای شادمانی و خوب زیستن، لبخند زیباترین آرایش هر فرد است و مثبت اندیشی کلید خوشبختی. زندگی کوتاه تر از آن است که خود را بخاطر مسائل بی ارزش دچار استرس کنید.
متن های زیبای امید بخش
هر لحظه را زندگی کن
عاشق هر روز باش
زیرا قبل از اینکه متوجه بشوی زمان به سرعت می گذرد…
یک لبخند بسیار ساده است اما واقعا می تواند روز کسی را تغییر بدهد !
جملات امید بخش به زندگی
«امید مانند ریسکی است که باید آن را بپذیرید.»
جملات امید بخش کوتاه
«امید چون پرندهای است که بال و پر دارد، در روح ما لانه میگزیند، بدون گفتن هیچ کلمهای، آواز میخواند و هرگز متوقف نمیشود.»
جملات تاثیر گذار و امید بخش
زندگی تکرار فرداهای ماست
میرسد روزی که فردا نیستیم
آنچه میماند فقط نقش نکوست
نقش ها می ماند و ما نیستیم …
جملات شیرین امید بخش
همیشہ امیدتان بہ خدا باشد
نہ بندگانش
چون امید بستن بہ غیر خدا همچون
خانہ عنڪبوت است:
سست، شڪننده و بےاعتبار
خدابہ تنهایے برایتان ڪافیست
درهمہ حال بہ او اعتمادڪنید....
جمله های امید بخش
به انگشت نخی خواهم بست
تا فراموش نگردد فردا ،
زندگی شیرین است ،
زندگی باید کرد.
گرچه دیر است ولی ؛
کاسه ای آب به پشت سر لبخند بریزم ،
شاید به سلامت ز سفر برگردد
بذر امید بکارم ، در دل
لحظه را دریابم.
جملات امید بخش به زندگی
موفقیت از آن کسانی ست
که یک ثانیه دیرتر نا امید می شوند
و یک لحظه دیرتر دست
از تلاش بر می دارند.
مواظب همین "یک" های ساده باشید.
متن امید بخش به زندگی
وقتے در عین نا امیدی
امید کسی میشوی
یعنے هنوز بنده منتخب خدایے
پس به خاص بودنت ببال
و بشکرانه لطف خدا
به دنیا لبخند بزن
جملات امید بخش کوتاه
امید یعنی
آرزو کنی یه اتفـاق بیفته
ایمان یعنی
باور کنی یه اتفاق بیفته
شجاعت یعنی
کاری کنی یه اتفاق بیفته...!
جملات امید بخش
امید شاید تو صفحه بعدی باشه،
کتاب زندگیت رو زود نبند
جملات امید بخش به زندگی
هیچوقت امیدت رو از دست نده!!!
گاهی درست در اوج نا امیدی
از جایی که فکرشم نمی کنی
نور امید می تابه
متنی های زیبای امید بخش
میدانی گاهی باید
حتی بی دلیل شاد باشی
گاهی باید در هجوم مشکلات
آرام ترین فرد زمین باشی
امید همیشه هست
و سختی،بخشی گذرا از زندگی
امیدت فقط به خدا باشه
جملات امید بخش به زندگی
سه چیز برای شاد بودن حیاتی است!
کاری برای انجام دادن،
کسی برای دوست داشتن،
و امید به فردای بهتر ...
جملات امید بخش
نهنگ یونس را نخورد...
کارد اسماعیل را نکشت...
آتش ابراهیم را نسوزد...
دریا موسی غرق نکرد...
آری اگر او بخواهد
همه چیز ممکن است...
.. نا امید نباش ...
جملات امید بخش کوتاه
وقتی آنچه را می خواستی بدست نیاوردی افسرده و نا امید نشو.
توکل کن
چرا که خداوند در فکر بخشیدن چیزهای بهتری به توست
جملات زیبا و امید بخش
درها برای کسانی گشوده
می شوند که
جسارت درزدن داشته باشند.
جسارت داشته باش
با امید با عشق بامحبت
با تلاش در بزن
حتما درها گشوده خواهند
شد به سوی روشنایی...
جمله امید بخش
درست در همان لحظه که دیگران
نا امید می شوند،
افراد موفق ادامه می دهند...
جملات شیرین امید بخش
یادمان باشد که؛
کوچکترین امید دادن به کسی،
شاید بزرگترین معجزه ها را ایجاد کند
پس مهربانی رادریغ نکنیم...
جملات تاثیر گذار و امید بخش
زندگی یک اتاق با دو پنجره نیست ،
زندگی هزاران پنجره دارد ...
یادم هست روزی ...
از پنجره ناامیدی به زندگی نگاه کردم ،
احساس کردم می خواهم گریه کنم ...
و روزی از پنجره امید به زندگی نگاه کردم ،
احساس کردم میخواهم دنیا را تغییر دهم !
عمر کوتاه است ...
فرصت نگاه کردن ،
از تمامی پنجره های زندگی را ندارم ،
تصمیم گرفته ام فقط از یک پنجره ،
به زندگی نگاه کنم ...
و آن هم پنجره امید ... !
جملات امید بخش به زندگی
از درخت بیاموزیم
برای بعضی ها باید ریشه بود،
تا امید به زندگی را به آنها بدهیم.
برای بعضی ها باید تنه بود،
تا تکیه گاه آنها باشیم.
برای بعضی ها باید شاخ و برگ بود،
تا عیب های آنها را بپوشانیم.
برای بعضی ها باید میوه بود،
تا طعم زندگی کردن را به آنها بیاموزیم
نه زنده ماندن را
متن زیبا و آموزنده
هر صبح ...
قاصدک های امید را
رهسپار آسمان آرزوهایت کن
بی تردید هر یک
زمانی که باید به مقصد
خواهند رسید ...
جملات امید بخش به زندگی
زندگی مثل نقاشی کردن است!
خطوط را با امید بکش
اشتباهاتت را با آرامش پاک کن
قلم مو را در صبر غوطه ور
و با عشق، زندگی را رنگ بزن...
متنی های زیبای امید بخش
آغاز صبح یاد خدا بایدکرد
خود را به امید او رها بایدکرد
ای با توشروع کارها زیباتر
آغازسخن ترا صدا بایدکرد
امروزمان راآغازمیکنیم
بنام خدایی که تسکین دهنده
دردها و آرامش دهنده قلبهاست
جملات امید بخش به زندگی
وقتی شما نگران هستید، یک تصور غیر واقعی از آینده را در ذهن خود ایجاد می کنید؛ و اعتقاد به این تصور، موجب ایجاد احساس منفی در شما میشود...
به عبارت ساده تر، شما بدون هیچ دلیل قابل قبولی، خودتان را از آینده می ترسانید.
نگرانی را از خود دور کنید، در زندگی با امید زندگی کنید و اجازه دهید انرژی های مثبت وجودتان آزاد شود، نگذارید امواج منفی، قدرت فکر و اراده و پشتکار شما را مسدود کند...
جملات زیبا و امید بخش
فرقی نمی کند آغازِ هفته باشد یا پایانش ...
صبح باشد یا شب ... بذرِ امید ؛
نه وقت می شناسد ،
نه موقعیت ...
هر وقت بکاری ؛
شبیهِ لوبیایِ سحر آمیز ،
با اولین طلوعِ آفتابِ خواستن ؛
جوانه می زند ...
و تا آسمانِ موفقیت و توانستن ،
اوج می گیرد ...
هرگز نا امید نباش ... !!!
نا امیدی ، تیشه ی بی رحمی ست ؛
به جانِ ریشه ی شعور و خوشبختی ات ...
پس تا دیر نشده ،
بذرِ جادوییِ امیدت را بکار ،
و معجزه هایت را درو کن ... !
فکر می کنید احساس می کنید
لذا شما می توانید یاد بگیرید در مورد هر چیزی متفاوت فکر نمایید و تصمیم بگیرید.
***
اتفاق اول باید در درون من رخ دهد تا تکرار آن را در دنیای بیرون ببینیم
پس من می توانم بهترین باشم
***
فرقی نمی کند آغازِ هفته باشد یا پایانش …
صبح باشد یا شب … بذرِ امید ؛
نه وقت می شناسد ،
نه موقعیت …
هر وقت بکاری ؛
شبیهِ لوبیایِ سحر آمیز ،
با اولین طلوعِ آفتابِ خواستن ؛
جوانه می زند …
و تا آسمانِ موفقیت و توانستن ،
اوج می گیرد …
هرگز نا امید نباش … !!!
نا امیدی ، تیشه ی بی رحمی ست ؛
به جانِ ریشه ی شعور و خوشبختی ات …
پس تا دیر نشده ،
بذرِ جادوییِ امیدت را بکار ،
و معجزه هایت را درو کن … !
خداوند همه چیز را در یک روز نیافرید.
پس چه چیز باعث شد که من بیندیشم میتوانم همه چیز را در یک روز به دست بیاورم***
فقط شما خودتان می توانید باعث خوشحالی خودتان بشوید.
با شماست که کنترل مغزتان را بدت بگیرید و به تمرین احساسات
در راهی که انتخاب می کنید ادامه دهید.
***
وقتی شما نگران هستید، یک تصور غیر واقعی از آینده را در ذهن خود ایجاد می کنید؛ و اعتقاد به این تصور، موجب ایجاد احساس منفی در شما میشود…
به عبارت ساده تر، شما بدون هیچ دلیل قابل قبولی، خودتان را از آینده می ترسانید.
نگرانی را از خود دور کنید، در زندگی با امید زندگی کنید و اجازه دهید انرژی های مثبت وجودتان آزاد شود، نگذارید امواج منفی، قدرت فکر و اراده و پشتکار شما را مسدود کند…
آرزوهایت را یادداشت کن .خداوند آنها را فراموش نمیکند
اما تو از خاطرت میرود .آنچه امروز داری خواسته دیروز بوده است
***
با این اعتقاد زندگی کن که کل جهان طرف من است ؛
مادامیکه به آن بهترینی که در در وجودت است،
وفادار بمانی، موفق خواهی بود***
برایم مهم نیست از بیرون چگونه به نظر می آیم…کسانی که درونم را می بینند برایم کافیند…
برای آن هایی که از روی ظاهرم قضاوت میکنند حرفی ندارم…
با خود می گویم بگذار همان بیرون بمانند…
***
آغاز صبح یاد خدا بایدکرد
خود را به امید او رها بایدکرد
ای با توشروع کارها زیباتر
آغازسخن ترا صدا بایدکرد
امروزمان راآغازمیکنیم
بنام خدایی که تسکین دهنده
دردها و آرامش دهنده قلبهاست
فرصت زندگی کمه…
بزرگوارتر از آن باش که برنجی
و
نجیب تر از آن باش که برنجانی…***
«امید چیز خوبیه، شاید بشه گفت بهترینِ چیزهاست و چیزهای خوب هیچوقت نمیمیرن.»
***
متن های ناب امید بخش
زندگی مثل نقاشی کردن است!
خطوط را با امید بکش
اشتباهاتت را با آرامش پاک کن
قلم مو را در صبر غوطه ور
مردمی که می دانند چگونه از دقیقه زمان حداکثر استفاده را ببرند
مردمی هستند که یک زندگی آزاد، مؤثر و کاملی را انتخاب کرده اند
و این یک انتخابی است که هر یک از ما می توانیم داشته باشیم
***
با این اعتقاد زندگی کن که کل جهان طرف من است ؛
مادامیکه به آن بهترینی که در در وجودت است،
وفادار بمانی، موفق خواهی بودشگفتانگیز است که چطور یک فردای کوچک میتواند همهی دیروزهای از دست رفته را جبران کند.
***
هر صبح …
قاصدک های امید را
رهسپار آسمان آرزوهایت کن
بی تردید هر یک
زمانی که باید به مقصد
خواهند رسید …
لبخند ارزانترین و کم خرج ترین راه برای تغییر چهره است.
***
هرگاه شما در وجود خودتان امنیت داشته باشید
شما نه می خواهید و نه احتیاج دارید که دیگران مثل شما باشند
***
جملات مفهومی انرژی دهنده و امید بخش
از درخت بیاموزیم
برای بعضی ها باید ریشه بود،
تا امید به زندگی را به آنها بدهیم.
برای بعضی ها باید تنه بود،
تا تکیه گاه آنها باشیم.
برای بعضی ها باید شاخ و برگ بود،
تا عیب های آنها را بپوشانیم.
برای بعضی ها باید میوه بود،
تا طعم زندگی کردن را به آنها بیاموزیم
نه زنده ماندن را
درمقابل سختیها همچون جزیره اى باش که دریا هم با تمام
عظمت وقدرت نمى تواند سر او را زیر آب کند.
***
میدتان را که از دست بدهید، انگار همهچیز را از دست دادهاید.
البته حتی زمانی که فکر میکنید همه چیز از دست رفته است، باز هم امید وجود دارد.
***
عکسهای یادگاری و دوست داشتنی در تاریکخانه ظاهر می شن
اگه یه روزخودتون رو توی تاریکی و تنهایی دیدین،بدونید که خداوند داره براتون عکسای قشنگی روچاپ می کنه
***
موادر بیشتر: عکس نوشته زندگی
شهامت همیشه فریاد زدن نیست ،
گاهی صدای آرامیست که در انهای روز می گوید : فردا دوباره تلاش خواهم کرد .***
همیشه فکر کن تو یه دنیای شیشه ای زندگی میکنی.
پس سعی کن به طرفه کسی سنگ پرتاب نکنی
چون اولین چیزی که میشکنه دنیای خودته.
***
مطالب مرتبطسخنان امید بخش بزرگان
زندگی یک اتاق با دو پنجره نیست ،
زندگی هزاران پنجره دارد …
یادم هست روزی …
از پنجره ناامیدی به زندگی نگاه کردم ،
احساس کردم می خواهم گریه کنم …
و روزی از پنجره امید به زندگی نگاه کردم ،
احساس کردم میخواهم دنیا را تغییر دهم !
عمر کوتاه است …
فرصت نگاه کردن ،
از تمامی پنجره های زندگی را ندارم ،
تصمیم گرفته ام فقط از یک پنجره ،
به زندگی نگاه کنم …
و آن هم پنجره امید … !
ممکن است بتوانید همهی گلها را بچینید، اما نمیتوانید از آمدن بهار جلوگیری کنید.
***
دو مورد بیهوده ترین احساسات:
غصه خوردن برای اتفاقی است که افتاده
و نگرانی برای چیزی است که احتمال دارد و در آینده روی دهد***
راز قدرت در قلبی خالص و ذهنی منظم است.
عجب داستان غریبی است!
اگر از هر چیزی فقط بهتریتنش را بخواهید ،غالبا همان را بدست می آوری***جملات زیبای امید بخش
یادمان باشد که؛
کوچکترین امید دادن به کسی،
شاید بزرگترین معجزه ها را ایجاد کند
پس مهربانی رادریغ نکنیم…
مردمانی که به رشد کمال رسیده اند هرگز شکایت نمی کنند.
***
من به بدبختیها و چیزهای بد فکر نمیکنم؛ تنها چیزی که به یاد میآورم زیباییهایی است که باقی میمانند.
***
درها برای کسانی گشوده
می شوند که
جسارت درزدن داشته باشند.
جسارت داشته باش
با امید با عشق بامحبت
با تلاش در بزن
حتما درها گشوده خواهند
شد به سوی روشنایی…
بیادتان مى آورم تا همیشه بدانید که زیباترین منش آدمى، محبت اوست پس؛
محبت کنید چه به دوست، چه به دشمن! که دوست را بزرگ کند و دشمن را دوست.
***
یک درخت میتواند شروع یک جنگل باشد؛
یک لبخند میتواند آغازگر یک دوستی باشد؛
یک دست می تواند یاریگر یک انسان باشد؛
یک واژه می تواند بیانگر هدف باشد؛
یک شمع می تواند پایان تاریکی باشد؛
یک خنده می تواند فاتح دلتنگی باشد؛
امید می تواند رافع روحتان باشد؛
یک نوازش می تواند راوی مهرتان باشد؛
یک زندگی می تواند خالق تفاوت باشد؛امروز آن “یک” باشید…
***
سکوت نکن …
زمزمه کن گاهی !
قدم بزن در کوچه های زندگی …
و گاهی آرام پرواز کن …
این آبی بیکران مال تو نباشد …
مال کیست ؟***
وقتی آنچه را می خواستی بدست نیاوردی افسرده و نا امید نشو.
توکل کن
چرا که خداوند در فکر بخشیدن چیزهای بهتری به توست
انسان های روشنفکر هیچگاه اعصابشان خُرد نمی شود.
***
زندگی به من یاد داده
برای داشتن آرامش و آسایش
امروز را با خدا قدم بر دارم
و فردا را به او بسپارم …
زندگی زیباست!***
نهنگ یونس را نخورد…
کارد اسماعیل را نکشت…
آتش ابراهیم را نسوزد…
دریا موسی غرق نکرد…
آری اگر او بخواهد
همه چیز ممکن است…
.. نا امید نباش …
بهترین شروع برای غمناک بودن آغاز آه و ناله است. از آن دوری کنید.
***
به یاد داشته باشید که هیچ کس جز شما
بر روی احساساتتان کنترل ندارد
***
میدانی گاهی باید
حتی بی دلیل شاد باشی
گاهی باید در هجوم مشکلات
آرام ترین فرد زمین باشی
امید همیشه هست
و سختی،بخشی گذرا از زندگی
امیدت فقط به خدا باشه
شما در هنگام خشم برای خودتان کاری انجام نمی دهید،
بنابراین د قایق زمان حال را صرف اموری بیهوده می نمایید
و از آنچه که ممکن است باعث ترقی و تعالی شما بشود
احتراز و دوری می کنید.
***
زندگی به من یاد داده
برای داشتن آرامش و آسایش
امروز را با خدا قدم بر دارم
و فردا را به او بسپارم …
زندگی زیباست!***
چه تو زنده باشی چه نباشی فردا خورشید دوباره طلوع می کنه پس بمون و از سهم از خورشیدت استفاده کن
***
زندگی یک پژواک است
هر چه می فرستید باز میگردد
هر چه می دهید می گیرید
هر چه دیگران دارند در شما وجود دارد
پس همیشه خوبی کنید.***
قلب آدما مثه یه جزیره دور افتاده میمونه,این که کی واسه اولین بار پا به جزیره میزاره مهم نیست,
مهم اون کسی که هیچ وقت جزیره رو ترک نمی کنه…
***
هر چیزی به موقعش به سراغتون میاد، صبور باشید.
***
بسیاری از مشکلات در زندگی محو می شد
اگر رو در روی همدیگر حرف می زدیم
***
نه پشت سر همدیگرﺧﻮﺷﺒﺨﺖ ﺑﺎﺷﻴﺪ…
ﻫﻤﺎﻥ ﺑﺎﺷﻴﺪ ﻛﻪ ﻣﻲ ﺧﻮاﻫﻴﺪ.
اﮔﺮ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﺁﻧﺮا ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪاﺭﻧﺪ, ﺑﮕﺬاﺭﻳﺪ ﻧﺪاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ,
” ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﻲ ﻳﻚ اﻧﺘﺨﺎﺏ اﺳﺖ “***
شاید امروز نه
اما سرانجام همه چیز درست خواهد شد
زمستان اگر دلت را سبک نکنی اگر با درخت های بی برگ
با غروب سخت اش هم دردی نکنی
تمام فصل های دیگر حس می کنی چیزی را ....حسی را گم کرده ای...
حالا رفیق آمده ام بگویم... خوبم. نفس می کشم...
هنوز شعر می خوانم... شعر می گویم..... می نویسم..
و با هر پرنده ای که می خواند
هر قطره بارانی که میبارد
و
هر نسیم خنکی که به صورتم می وزد ..
زنده می شوم
و امیدوارتر که خداوند هنوز از بشر نا امید نشده است
بماڹ کنار دِلَم …
مَڹ غِیر اَز اینها ڪہ مے نِویسَم …
نَوازِش هَم بَلَدَم …
حس خوبیست در آغوش خودت پیر شوم
اینکه یک عمر به دستان تو زنجیر شوم
آسمانم شوی و تا به سرم زد بپرم
با نگاه پر از احساس تو زنجیر شوم
زندگی پر از زیبایی است، به آن توجه کن
به زنبور عسل، به کودک کوچک و چهرههای خندان دقت کن
باران را نفس بکش و باد را احساس کن
زندگیات را زندگی کن و برای رویاهایت مبارزه کن
یکی از جذابترین تعبیرات «نفس و عشق»، قصه دیو و سلیمان است که ازدیرباز در ادب پارسی به اشاره و تلمیح از آن یاد شده است.
قصه چنین است که سلیمان فرزند داود، انگشتری داشت که اسم اعظم الهی بر نگین آن نقش شده بود و سلیمان به دولتِ آن نام، دیو و پری را تسخیر کرده و به خدمت خود در آورده بود، چنانچه برای او قصر و ایوان و جامها و پیکرهها میساختند (قرآن / سبا / ١٣). این دیوان، همان لشکریانِ نفسند که اگر آزاد باشند، آدمی را به خدمت خودگیرند و هلاک کنند و اگر دربند و فرمانِ سلیمانِ روح آیند، آدمِ دولتسرای عشق شوند.
روزی سلیمان انگشتری خود را به کنیزکی سپرد و به گرمابه رفت. دیوی از این واقعه باخبر شد. درحال، خود را به صورت سلیمان در آورد و انگشتری را از کنیزک طلب کرد. کنیز انگشتری به وی داد و او خود را به تخت سلیمان رساند وبر جای او نشست و دعوی سلیمانی کرد و خلق از او پذیرفتند (ازآنکه از سلیمانی جز صورتی و خاتمی نمیدیدند.) و چون سلیمان از گرمابه بیرون آمد واز ماجرا خبر یافت، گفت سلیمان حقیقی منم و آنکه بر جای من نشسته، دیوی بیش نیست. اما خلق او را انکار کردند. و سلیمان که به ملک اعتنایی نداشت و درعین سلطنت خود را«مسکین و فقیر» میدانست، به صحرا و کنار دریا رفت و ماهیگیری پیشه کرد.
دلی که غیب نمایست وجام جم دارد
ز خاتمی که دمی گم شود، چه غم دارد؟
حافظ
اما دیو چون به تلبیس و حیل بر تخت نشست و مردم انگشتری با وی دیدند و ملک بر او مقرر شد، روزی از بیم آنکه مبادا انگشتری بار دیگر به دست سلیمان افتد، آن را در دریا افکند تا به کلی از میان برود و خود به اعتبار پیشین بر مردم حکومت کند. چون مدتی بدین سان بگذشت، مردم آن لطف و صفای سلیمانی را در رفتار دیو ندیدند و در دل گفتند:
که زنهار از این مکر و دستان و ریو
به جای سلیمان نشستن چو دیو
و بتدریج ماهیت ظلمانی دیو بر خلق آشکار شد و جمله دل از او بگردانیدند و در کمین فرصت بودند تا او را از تخت به زیر آورند و سلیمان حقیقی را به جای او نشانند که
به گفتهٔ حافظ:
اسم اعظم بکند کار خودای دل خوش باش
که به تلبیس و حیل، دیو سلیمان نشود
و
بجز شکر دهنی، مایه هاست خوبی را
به خاتمی نتوان زد دم ازسلیمانی
و
به زبان مولانا:
خلق گفتند این سلیمان بیصفاست
از سلیمان تا سلیمان فرق هاست
و در این احوال، سلیمان همچنان بر لب بحر ماهی میگرفت. روزی ماهیای را بشکافت و از قضا، خاتم گمشده را در شکم ماهی یافت و بر دست کرد. سلیمان به شهر نیامد، اما مردم از این ماجرا با خبر شدند و دانستند که سلیمان حقیقی با خاتم سلیمانی، بیرون شهر است. پس در سیزده نوروز بر دیو بشوریدند و همه از شهر بیرون آمدند تا سلیمان را به تخت باز گردانند. و این روز، بر خلاف تصور عامه، روزی فرخنده و مبارک است و به حقیقت روز سلیمانِ بهار است. و نحوست آن کسی راست که با دیو بسازد و در طلب سلیمان از شهر بیرون نیاید.
و شاید رسم ماهی خوردن در شب نوروز، تجدید خاطرهای از یافتن نگین سلیمان و رمزی از تلاش انسان برای وصول به اسم اعظم عشق باشد که با نوروز و رستاخیز بهار همراه است و از همین روی، نسیم نوروزی نزد عارفان همان نفس رحمانی عشق است که از کوی یار میآید و چراغ دل را میافروزد:
ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل بیفروزی
ما همه فانی و او پا برجاست.. عشق را میگویم.. بیگمان عشق خداست..
برگرفته از کتاب «مقالات»