Sky Virtual

Sky Virtual

وبلاگ: نایتکور / انیمه / موسیقی / آموزشی / داستان / طنز
Sky Virtual

Sky Virtual

وبلاگ: نایتکور / انیمه / موسیقی / آموزشی / داستان / طنز

مجموعه جک ها و طنز ها پارت 4

1)از یه نفر میپرسن میدونی اگه 23 تا کله و 23 تا پاچه را با هم بریزی تو یه دونه دیگ، از کجا باید بفهمیم کدوم پاچه مال کودوم کله است؟

میگه اینکه کاری نداره کف پاش رو قلقلک میکنی میبینی هر کله ای خندید معلوم میشه پاچه مال اون بوده!!



2)به یارو میگن دستشویی چند بخشه؟

میگه خب معلومه! دو بخش! مردونه و زنونه!!


3)روزی یک تیمسار سوار تاکسی شد. راننده ی تاکسی از او پرسید: آقا شما سرهنگ هستید؟

تیمسار تواضع به خرج داد و گفت : بله!

راننده تاکسی گفت : پسر مرض داری لباس تیمسارها رو می پوشی؟


بیماری به دکتر مراجعه نمود و گفت : دکتر جون دلم خیلی درد میکنه.
دکتر گفت : عزیزم دلت کار میکنه؟
بیمار گفت : خیر آقای دکتر ، فعلا بیکاره!

 

 

 

 

==========================

 

دیوانه ی اولی : قصد کردم همه ی جواهرات و الماس های روی زمین را بخرم!
دیوانه ی دومی: قصد بیجایی کردی ، من اصلا قصد فروش آن ها را ندارم!

 

 

 

 

==========================

 

واعظی منبری رفت و سخنرانی جالبی ارائه داد. کدخدا که خیلی لذت برده بود به واعظ گفت : روزی که میخواهی از این روستا بروی بیا سه کیسه برنج از من بگیر!
واعظ شادمان شد و تشکر کرد. روز آخر در خانه ی کدخدا رفت و از کیسه های برنج سراغ گرفت.
کدخدا گفت : راستش برنجی درکار نیست. آن روز منبر جالبی رفتی من خیلی خوشم آمد و گفتم من هم یک چیزی بگویم که تو خوشت بیاید.

 

 

 

 

==========================

 

افغانیه رو می خوان اعدام کنن ، میگن حرف آخرت چیه ؟ میگه کارگر نمی خوای !

 

 

 

==========================

 

یه دکتر اصفهانی زنش میمیره روی سنگ قبرش می نویسه : آرامگاه زری همسر دکتر رحیمی مختصص زنان و زایمان ، مطب : خیابان جلفا کوچه سوم پلاک 20 از ساعت … !

 

 

 

 

==========================

 

 

 


 

 

مادر: علی بیا اسفناج بخور آهن دارد.
علی: آخر مادر جان الان آب خوردم می ترسم زنگ بزنم!

 

 

 

 

==========================

 


مهمان: آقا تشریف دارند؟
مستخدم: نه خیر، رفته ‌اند مسافرت.
مهمان: برای تفریح؟
مستخدم: نه خیر، با خانم رفته ‌اند!

==========================
 

حیف نون می ره ثبت احوال می گه یه شناسنامه واسه بچه ام می خوام. می گن اسمش چیه؟ می گه “شورلت”. می گن این که اسم ماشینه! یه اسمی بذار که به نام پدر و مادر بیاد. می گه خوب به اسم ما میاد دیگه… من “بیوک” آقا هستم، همسرم هم “خاور” خانم!

 

 

==========================

 

غضنفر چند هفته بوده هر روز پشت سر هم می‌رفته از داروخونه قرص سوسک کش می‌خریده.یه روز دکتره ازش می پرسهتو چرا اینقدر قرص سوسک کش می‌خری؟

میگه: آخه من هرچی اینا رو پرت می‌کنم نمیخوره به سوسکها!

 


 

==========================

 


به غضنفر میگن به زنبورایی که از کندو محافظت می کنن چی میگن؟
میگه: میگن خسته نباشید!

 

 

 


 

 

 

 

==========================

 

 

یارو زنگ میزنه فرودگاه و میگه: ببخشید از اینجا تا تهران چقدر راهه؟
کارمنده میگه: یه لحظه…
میگه: خب خیلی ممنون! و قطع می‌کنه!!

 

 

پسره تو کلیسا نشسته بوده، یهو می‌بینه یه دختر خیلی خوشگل  میاد تو. میدوه میره پشتِ یه مجسمه قایم میشه. دختره میاد میشینه جلوی محراب و میگه: ای خدا! تو به من همه چی دادی ، پول دادی ، قیافه دادی ، خانواده خوب دادی… فقط ازت یه چیز دیگه میخوام… اونم یه شوهر خوبه …یا حضرت مسیح‌! خودت کمکم کن! پسره از پشت مجسمه میاد بیرون میگه: عیسی هل نده!‌ هل نده زشته ، خودم میرم!

 

♦♦♦♦♦♦♦♦♦لطیفه های خنده دار♦♦♦♦♦♦♦♦

 

طرف عروسی میکنه، هفته بعد دست خانوم رو میگیره میبره دکتر ، میگه: اقای دکتر ما بچه دار نمیشیم!! دکتره میپرسه: چند وقته ازدواج کردین؟ طرف میگه: یک هفته است!! دکتره شاکی میشه، میگه: داداش من، این زنه ، مایکرووِیو که نیست

 

♦♦♦♦♦♦♦♦♦لطیفه های خنده دار♦♦♦♦♦♦♦♦

 

شکمو داشته نوار روضه گوش میداده میزنه آخر نوار ببینه شام میدن یا نه

 

♦♦♦♦♦♦♦♦♦لطیفه های خنده دار♦♦♦♦♦♦♦♦

 

غضنفر میره رستوران، گارسون میخواد بزارتش سر کار میگه: غذای امروز «کوجی پورو تیاپوفو ساخارینو گلاسه» با «لیمو» است! غضنفر میگه : «کوجی پورو تیاپوفو ساخارینو گلاسه» با چی

 

♦♦♦♦♦♦♦♦♦لطیفه های خنده دار♦♦♦♦♦♦♦♦

 

پسره ، دختر محلشون را نشون میکنه ، رفیقاش میان با سنگ میزنن

 

♦♦♦♦♦♦♦♦♦لطیفه های خنده دار♦♦♦♦♦♦♦♦

 

تُو قلبمی ، تُو خونمی ، تُو تموم وجودمی …….. رفتم دکتر ، میگن انگل داری

 

♦♦♦♦♦♦♦♦♦لطیفه های خنده دار♦♦♦♦♦♦♦♦

 

به دختره می گن اگه دنیا رو بهت بدن چی کار می کنی می گه من فعلا می خوام درسمو ادامه بدم

 

♦♦♦♦♦♦♦♦♦لطیفه های خنده دار♦♦♦♦♦♦♦♦

 

دو تا دانمارکی با هم همسایه بودن … هر سی ثانیه برق یکیشون می رفت … تحقیق می کنن می بینن از چراغ راهنمایی برق میدزدیدن

 

♦♦♦♦♦♦♦♦♦لطیفه های خنده دار♦♦♦♦♦♦♦♦

 

به عضنفر میگن از قفل فرمونت راضی هستی میگه آره فقط سر پیچ اذیت می کنه!

 

♦♦♦♦♦♦♦♦♦لطیفه های خنده دار♦♦♦♦♦♦♦♦

 

غضنفر میره تو صف نونوایی، شاطر نونوائی میگه: نون تا اینجا بیشتر نمی‌رسه، بقیه برن. غضنفر میگه: ببخشید اگه میشه جمع‌تر وایسین نون به ما هم برسه

 

♦♦♦♦♦♦♦♦♦لطیفه های خنده دار♦♦♦♦♦♦♦♦

 

غضنفر میره بالای پل عابر پیاده داد می زنه حالا من خر،من نفهم، آخه شما این رودخانه می بینید که اومدین روش پل زدین

 

♦♦♦♦♦♦♦♦♦لطیفه های خنده دار♦♦♦♦♦♦♦♦

 

یه برره ای به رفیقش می گه من یه تمساح پیدا کردم چیکارش کنم؟ میگه ببرش باغ وحش. فردا رفقیش می گه بردیش؟ یارو می گه : آره ، تازه امشب هم می خوام ببرمش سینما

 

♦♦♦♦♦♦♦♦♦لطیفه های خنده دار♦♦♦♦♦♦♦♦

 

غضنفر میمیره ، شب اول قبر ۶۲ تا فرشته میان سراغش. ۲تاشون سوال می کردن  …. ۶۰ تاشون حالیش می کردن

 

♦♦♦♦♦♦♦♦♦لطیفه های خنده دار♦♦♦♦♦♦♦♦

 

سپاس و ستایش دانشگاه آزاد را ، که ترکش موجب بی مدرکی است و به کلاس اندرش مزید در به دری ، هر ترمی که آغاز می شود موجب پرداخت زر است  و چون به پایان رسد مایه ضرر ، پس در هر سال دو ترم موجود و بر هر ترمی شهریه ای واجب ….. از جیب و جان که بر آید …… کز عهده خرجش به در آید

 

♦♦♦♦♦♦♦♦♦لطیفه های خنده دار♦♦♦♦♦♦♦♦

 

یه دفعه یه پسره داشته راه میرفته میخوره زمین هواااااااااا میره نمیدونی تا کجاااااااا میره

 

♦♦♦♦♦♦♦♦♦لطیفه های خنده دار♦♦♦♦♦♦♦♦

 

یارو  زنگ میزنه ۱۱۰ میگه آقا پدال گاز و پدال ترمز و پدال کلاچ و فرمون و دنده رو دزدیدن! پلیس میگه ، برو صندلی جلو بشین

 

♦♦♦♦♦♦♦♦♦لطیفه های خنده دار♦♦♦♦♦♦♦♦

 

یه بچه خوشگله ریش بزی میذاره ، گرگه میاد میخورتش

 

♦♦♦♦♦♦♦♦♦لطیفه های خنده دار♦♦♦♦♦♦♦♦

 

یه روز سه تا خانوم مرغه به هم میرسن اولی میگه چه روزگاری شده ، دیشب تو کیف دخترم یه عکس جوجه خروس پیدا کردم ….. دومی میگه این که چیزی نیست یه روز دیدم دخترم تو خیابون داره با یه خروسه میگه و میخنده …. سومی میگه اینها که چیزی نیست من دیشب تو کیف دخترم یه تخم مرغ پیدا کردم

 

♦♦♦♦♦♦♦♦♦لطیفه های خنده دار♦♦♦♦♦♦♦♦

 

یارو ماشینش تو برف گیر میکنه زنجیر نداشته ،  سینه میزنه

 

♦♦♦♦♦♦♦♦♦لطیفه های خنده دار♦♦♦♦♦♦♦♦


 

به آسمون نگاه میکنم تو رو میبینم … به دریا نگاه میکنم تو رو میبینم  … به دشت های سبز نگاه میکنم تو رو میبینم و حتی وقتی به قلبم نگاه میکنم تو رو میبینم … بابا بیا برو اونطرف بگذار یه چیز بهتر ببینیم

 

 

♦♦♦♦♦♦♦♦♦لطیفه های خنده دار♦♦♦♦♦♦♦♦

 

یه دفعه یه آفتاب پرست میره رو جعبه مداد رنگی ” هنگ ” میکنه

 

♦♦♦♦♦♦♦♦♦لطیفه های خنده دار♦♦♦♦♦♦♦♦

 

!!!! یه دفعه پلیس  (غضنفر)  را میگیره بهش میگه کارت ماشین ، گواهینامه ، بیمه ….. غضنفر میگه باید با اینها جمله بسازم

 

♦♦♦♦♦♦♦♦♦لطیفه های خنده دار♦♦♦♦♦♦♦♦

 

دکتر نظام وظیفه پسر لاغری را معاینه کرد و در برگه نوشت : معاف، به دلیل ضعف جسمانی

پسره با خوشحالی گفت : آخ جون  فوری میرم زن میگیرم

دکتره نوشت : و همچنین ضعف عقلانی

 

♦♦♦♦♦♦♦♦♦لطیفه های خنده دار♦♦♦♦♦♦♦♦

 

یه روز چند تا رفیق میخواستن برن گردش ، اولی میگه ماشینش با من ، دومی میگه نهارش هم با من ، سومی هم میگه تخمه و چای هم با من ، چهارمی میگه پس حالا که همتون یه چیز میارین منم داداشم را میارم

 

♦♦♦♦♦♦♦♦♦لطیفه های خنده دار♦♦♦♦♦♦♦♦

 

مادر : پسرم ، من دارم می رم خرید یه وقت به کبریت دست نزنی ها

پسر : نه مامان جون  من خودم فندک دارم

 

♦♦♦♦♦♦♦♦♦لطیفه های خنده دار♦♦♦♦♦♦♦♦


 

یه بچه ایی تازه بدنیا اومده بوده ، شیر مامانشو نمی خورده ، هر زن دیگه ای هم آوردن ، فایده نداشته بچه شیر اونا رو هم نمی خورده تا اینکه یه زن سیاه میارن بچه شیرشو می خوره بابائه می گه : آهان ، پدر سوخته ، تو شیرکاکائو می خواستی ما نمی دونستیم

 

♦♦♦♦♦♦♦♦♦لطیفه های خنده دار♦♦♦♦♦♦♦♦

 

یک روز غضنفر خواب میبینه بزرگترین نون بربری دنیا را خورده صبح که بلند میشه میبینه لاحافش نیست

 

♦♦♦♦♦♦♦♦♦لطیفه های خنده دار♦♦♦♦♦♦♦♦

 

فرق یک مرد با یک گربه چیه؟

– یکیشون یه موجود دله است که بی چشم و روئه و براش مهم نیست که کی بهش غذا میده, اون یکی یه حیوان ملوس خانگیه.

 

♦♦♦♦♦♦♦♦♦لطیفه های خنده دار♦♦♦♦♦♦♦♦

 

طرف خیلی شاکی میره ثبت‌احوال، میگه: آقا این اسم من خیلی ضایعه ، باید حتماٌ عوضش کنم. کارمنده ازش میپرسه، مگه اسمتون چیه؟ طرف میگه: خشایارِ گهُ‌چهره ! کارمنده میگه: آره خوب حق دارید، باید حتماً عوضش کنید. حالا چه اسمی میخواید بگذارید؟  خشایار میگه: خشایار ان‌چهره! 

 

♦♦♦♦♦♦♦♦♦لطیفه های خنده دار♦♦♦♦♦♦♦♦

 

یه نفر میره زیر ماشین، رفقاش با دمپایی و سنگ میزنن درش میارن!

 

♦♦♦♦♦♦♦♦♦لطیفه های خنده دار♦♦♦♦♦♦♦♦

 

دو نفر رفته بودن شکار، اولی از دور یک شیر میبینه، نشونه میگیره میزنه… تیرش خطا میره و میخوره به دم شیره. شیره هم شاکی میشه، میدوه طرفشون که سرویسش کنه. اولی جنگی میره بالای درخت، میبینه رفیقش همینجور اون پایین واستاده، بهش میگه: بابا بیا بالا، الان میاد دهنتو سرویس میکنه. یارو یک نگاهی بهش میکنه، میگه: برو گمشو ! مگه من زدم؟!

 

♦♦♦♦♦♦♦♦♦لطیفه های خنده دار♦♦♦♦♦♦♦♦

 

63- یک بابایی داشته از سر کار برمیگشته خونه، یهو میبینه یک جمع عظیمی دارن تشییع جنازه میکنند، منتها یجور عجیب غریبی: اول صف یک سری ملت دارن دو تا تابوت رو میبرن، بعد یک یارو مرده با سگش راه میره، بعد ازون هم یک صف 500 متری ملت دارن دنبالشون میرن. یارو کف میکنه، میره پیش جناب سگ دار، میگه: تسلیت عرض میکنم قربان، خیلی شرمندم… میشه بگید جریان چیه؟ یارو میگه: والله تابوت جلوییه خانممه، پشتیش هم مادر خانومم… هردوشون رو دیشب این سگم پاره پاره کرده! مرده ناراحت میشه، همینجور شروع میکنه پشت سر یارو راه رفتن، بعد از یک مدت برمیگرده میگه: ببخشید من خیلی براتون متاسفم، میدونم الانم وقت پرسیدن اینجور سوالا نیست، ولی ممکنه من یک شب سگ شما رو قرض بگیرم؟! مرده یک نگاهی بهش میکنه، اشاره میکنه به 500 متر جمعیتی پشت سر، میگه: برو ته صف!

 

♦♦♦♦♦♦♦♦♦لطیفه های خنده دار♦♦♦♦♦♦♦♦

 

یه  مشنگی یهو  بی هـوا  میاد تو اتاق ، خفه میشه!   

مجموعه جک ها و طنز ها پارت 3

یه روز سه تا بنده خدا نشسته بودن جایی، یکیشون یه عدد میگفت بعد همه شون هرهر میخندیدن و ریسه می رفتن.
یه نفر می رسه میگه آقا قضیه ی این عددا چیه؟
میگن ما حال نداریم جوکها رو کامل تعریف کنیم واسه ی هر جوک یه عدد گذاشتیم. وقتی یکیمون اون عدد رو میگه ما یاد اون شماره جوک میفتیم و میخندیم
بهش میگن حالا تو یه عدد بگو. یارو میگه 37
یهو هرسه تا میزنن زیر خنده از شدت خنده اشکشون در میاد میگن ای ول دمت گرم این یکیو تاحالا نشنیده بودیم

 

جوک های باحال

 

یه شب حیف نون به زنش می گه خانم من امشب هوس نون بربری کردم
.زنش می گه خوب برو بگیر من هم بخورم.
حیف نون می ره نانوایی می گه 2 تا نون بربریبدید.
شاطر می گه چرا دو تا؟ می گه آخه خانمم هم هوس نون بربری کرده.
حیف نون وقتی بر می گرده خونه، نون رومی ذاره تو سفره. زنش می پرسه این نون رو از کجا خریدی؟ حیف نون می گه از سر کوچه.
زنش می گه دستت درد نکنه ولی من نمی تونم یه نون کامل بخورم جون رژیم دارم. حیف نون می گه عیبی نداره هر چی شو نخوردی من می خورم.
خلاصه نون که تموم می شه می رن بخوابن.
هنوز سرشون به بالش نرسیده، خوابشون می بره.
الان هم خوابن… بذار بیدار بشن ببینم دیگه چی کار می کنن…
حتما تو رو در جریان می ذارم!

 

جوک های خفن

 

یارو خودشو دار زده ، رفیقم میگه به خاطر مشکلات زندگی اینکارو کرده ؟
گفتم پـَـــ نــه پـَـــ میخواسته نیروی کشش طناب رو اندازه گیری کنه !

 

جوک های توپ

 

نونوایی از جمعیت داره منفجر میشه یه یارو اومده میگه اینا همه توی صف هستن ؟
گفتم پـَـــ نــه پـَـــ اینا اومدن شاطرو تشویق کنن !

 

جوک های طنز

 

اغا دختر دایی من 4 سالشه پسر خالم 6 سالشه یه روز داشتن با هم بازی میکردن شنیدم که پسر خالم داشت به دختر داییم ابراز علاقه میکرد یهو یاسمین(دختر داییم) بر گشته میگه ولم کن ایش حال بهم زن ینی منو میگی همونجا موندم بخندم یا به خاطر این دهه هشتادیا از خدا طلب آمرزش کنم

 

جوک های خواندنی

 

رفتم دندونپزشکی به دکتره میگم آقای دکتر این دندون عقلم کج دراومده … اومدم حسابشو برسی!
دکتره میگه یعنی میگی بکشمش؟!
پَ نه پَ ، گفتم دکتری ، یکم نصیحتش کنی بلکه به راه راست هدایت شه!!!!

 

جک های باحال

 

سازمان جهانی بهداشت اعلام کردم که از هر ده نفر4 نفر از بیماری اسهال رنج میبرند! سوال غضنفر: یهنی اون 6 تای دیگه از اسهال لذت میبرن؟

 

جک های خنده دار

 

توی رستوران، لیوان رو بر عکس گذاشته بودند روی میزحیف نون می ره می نشینه سر میز، میگه:“این چه لیوانیه که سر نداره؟!”بر عکسش می کنه، می گه:“چه جالب! ته هم نداره!”

 

طنز و جوک

 

یه نفر برای بازدید میره به یه بیمارستان روانی ؛ اول مردی رو میبینه که یه گوشه ای نشسته و هر چند دقیقه آروم سرشو به دیوار میزنه و زیر لب میگه : لیلا … لیلا … لیلا …

مرد میپرسه : این آدم چشه ؟

میگن : یه دختری رو میخواسته به اسم لیلا که بهش ندادن ، اینم به این روز افتاده !

مرد و همراهاش به طبقه بالا میرن و مردی رو میبینه که توی یه جایی شبیه به قفس به غل و زنجیر بستنش و در حالیکه سعی میکنه زنجیرها رو پاره کنه با خشم فریاد میزنه : لیلا … لیلا … لیلا …

بازدید کننده با تعجب میپرسه : این یکی دیگه چشه ؟

میگن : اون دختری رو که به اون یکی نداده بودن ، دادن به این !!!…

 

جوک های باحال

 

قدیما آیفون معمولی بودمی گفتیم کیه ؟ طرف می گفت منمالان که تصویری شدههرکی زنگ میزنه ژست میگیره بعد زل میزنه به افق

 

جوک های خنده دار

 

غضنفر داش حیف نون رو میزد و میگف میکشمت اکبر! یکی رد شد گف نزن گناه داره.حیف نون گف بزار بزنه منکه اکبر نیستم!

 

اس ام اس های طنز

 

یه آدمخوار غضنفرو دنبال میکنه، غضنفر مبالای درخت.آدمخواره میگه: بیا پایین!غضنفر میپرسه: واسه چی بیام؟آدمخواره جواب میده: آخه من آدمخورم.غضنفرمیگه: اِ….حالا ه موقع خوردن رسید ما آدشدیم!!!؟

 

جوک های خنده دار

 

یارو نصفه شب مزاحم شده بود!!

برداشتم میگم بعله؟؟

میگه خوابیدی؟

میگم نه اینجا هوا روشنه

میگه :عه؟ مگه کوجایی؟؟

گفتم من ایتالیام…

یارو ترسید شارژش تموم بشه قطع کرد دیگه زنگ نزد

مجموعه جک ها و طنز ها پارت 2

یه عدد بین 10 تا 20 انتخاب کن

اون عدد رو با 32 جمع کن

حاصل رو ضرب در 2 کن

حاصل رو منهای 1 کن

حالا چشماتو 5 ثانیه ببند.

.

همه جا تاریک شد. درسته؟

اینو خودم درس کردم

ما اینیم دیگه!


*****،،،،،،♥♥،،،،،،*****

 

امروز 50 متر دنبال تاکسی دویدم.بعد راننده نگه داشت.

گفت میخوای سوار بشی ؟؟

.

.

.

گفتم نه داداش فقط میخواستم بگم که سفر خوشی رو برات آرزو کنم

 

*****،،،،،،♥♥،،،،،،*****

 

کاشکی مثل این فیلما یه دختر پولدار عاشقم بشه

.

.

.

.

بعد باباش بیاد بگه 200 میلیون بهت میدم از زندگی دخترم برو بیرون

منم با قلبی شکسته قبول کنم

 

*****،،،،،،♥♥،،،،،،*****

 

عاغاااا

یه رفیق دارم خونشون روبروی تالاره

هر شب میره وسط مجلس میرقصه

خونواده داماد فکر میکنن فامیل عروسه

خونواده عروس فکر میکنن فامیل داماده

.

.

.

دو تا پنجاهی شاباش میگیره

شامشم میخوره میاد خونه

آماده میشه برا شب بعد

ماهی 3 ملیون درامد

هی بگید کار نیست

 

*****،،،،،،♥♥،،،،،،*****ا

 

یه سلامی هم بکنیم به پول

.

.

سلام چرکو

مارو نمیبینی خوشحالی؟؟؟

خاک تو سرت

 

*****،،،،،،♥♥،،،،،،*****

 

زن از شوهرش میپرسه:

از چیه من خوشت میاد، صورت زیبا یا هیکل متناسبم؟

.

.

.

شوهره یه نکاهی به سرتا پاش میکنه و میگه:

از اعتماد به نفست

 

*****،،،،،،♥♥،،،،،،*****

 

یه زن همیشه می بخشه و فراموش میکنه!

ولی ...

.

.

.

هیچ وقت نمیزاره تو فراموش کنی که بخشیده و فراموش کرده ..!

درود بر بانوان غیورِ پدر در آرِ سرزمینم

 

*****،،،،،،♥♥،،،،،،*****

 

اﻭﻝ ﺍﺑﺘﺪﺍﯾﯽ ﺑﻮﺩﻡ ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﻣﻌﻠﻤﻤﻮﻥ ﺩﺍﺷﺖ ﯾﻪ ﻣﻮﺭﺩﯼ ﺭﻭ ﺗﻮﺿﯿﺢ ﻣﯿﺪﺍﺩ ﺑﻌﺪ ﮔﻔﺖ :

ﮐﺴﯽ ﻣﯽ ﺗﻮﻧﻪ ﺑﮕﻪ ﭼﺮﺍ؟؟

ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ :ﻣﺎ ﺑﮕﯿﻢ ...!!!

ﮔﻔﺖ :ﺑﮕﻮ ﻋﺰﯾﺰﻡ ...

.

.

.

.

ﻣﻨﻢ ﮔﻔﺘﻢ :ﭼﺮﺭﺭﺭﺭﺭﺍ؟

ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺖ ﮐﺘﮑﻢ ﺯﺩ هنوزم نمیدونم چرا؟

 

*****،،،،،،♥♥،،،،،،*****

 

پیر زنی رفت داروخانه تا برای درد مفاصلش دارو بخره. . .

.

.

صندوق دار داروخانه بهش گفت:

خوشکل خانم امر بفرمایید...

پیزنه فوری کمرشو راست کرد گفت:

رژ لب میخواستم عزیزم....

این است قدرت کلمات

 

*****،،،،،،♥♥،،،،،،*****

 

ﺷﺎﻡ ﻣﻬﻤﻮﻥ ﺑﻮﺩﯾﻢ، ﺳﺮ ﺳﻔﺮﻩ ﺑﻪ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﻣﯿﮕﻢ، ﺍﻭﻥ

ﭘﺎﺭﭺ ﺁﺏ ﺭﻭ ﻣﯿﺪﯼ؟

.

.

ﺯﺩ ﭘﺲ ﮐﻠﻪ ﺍﻡ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺑﻮﺩ ﺳﺮﻡ ﺑﺮﻩ ﺗﻮ ﺑﺸﻘﺎﺏ !!

ﻣﯿﮕﻢ ﭼﺮﺍ ﻣﯿﺰﻧﯽ؟

ﻣﯿﮕﻪ:ﺧﺎﮎ ﺑﺮ ﺳﺮِ ﺧﺮﺕ ﮐﻨﻦ !

ﺁﺏ ﮐﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﺧﻮﺩﻣﻮﻧﻢ ﻫﺴﺖ ... ﺟﻮﺟﻪ ﺑﺨﻮﺭ بدبخت!!!!

 

*****،،،،،،♥♥،،،،،،*****

 

به بابام میگم 27سالم شده نمیخوای برام استین بالا بزنی

.

.

.

میگه:والا اگه کسی راضی بشه با تو ازدواج کنه استین که سهله با شورت میرم خواستگاری برات...!

یعنی اینقد تو خونواده منو قبول دارن

 

*****،،،،،،♥♥،،،،،،*****

 

دختره ﺩﺍﺷﺖ ﺩﻭﻍ ﻭ ﻗﻬﻮﻩ ﺭﻭ ﻣﺨﻠﻮﻁ ﻣﯿﮑﺮﺩ

ﮔﻔﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﺑﺎﺯﯾﺎ ﭼﯿﻪ؟

ﮔﻔﺖ ﺩﻭﻍ ﺧﻮﺍﺏ ﻣﯿﺎﺭﻩ ﻗﻬﻮﻩ ﺑﯿﺪﺍﺭﯼ ﻣﯿﺎﺭﻩ

.

.

.

ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﻣﺨﻠﻮﻃﺶ ﻣﯿﺘﻮﻧﻪ ﺁﺩﻣﻮ ﻭﺍﺭﺩ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺧﻮﺍﺏ ﻭ ﺑﯿﺪﺍﺭﯼ ﮐﻨﻪ؟

مجموعه جک ها و طنز ها پارت 1

خبرنگار: چرا قبل از هر بازی به حمام می روی؟

فوتبالیست: برای اینکه گلهای تمیز بزنم.!!!!

 

وخورم

یارو میره تو جنگل میگه مو شیر و پلنگ، وخورم!
یکدفه شیره نعره میکشه طرف میگه: مو گاهی وقتا غلط زیادی هم موخوروم.


قصاب

یارو میره خواستگاری. ازش می پرسن چه کاره ای؟ روش نمیشه بگه قصاب، میگه لوازم یدکی گوسفند دارم!

 

خیار

به غضنفر میگن: یه میوه خوشمزه، آبدار و شیرین نام ببر؟
میگه: خیار!
بهش میگن: خیار کجاش آبدار و شیرینه؟
حیف نون میگه: با چایی شیرین بخور، نظرت عوض میشه!


کجا به دنیا اومدی؟

جمشید از دوستش می پرسه: تو کجا به دنیا اومدی؟ دوستش می گه تو بیمارستان. جمشید می گه: آخی! مریض بودی؟

دزدی

سه نفر میرن دزدی! صابخونه بیدار میشه و دزدا میرن هر کدوم تو یه گونی قایم میشن! صابخونه میاد و به گونی اول لگد میزنه... صدای نون خشک در میاره! به دومی لگد میزنه ... صدای گردو در میاره! به گونی سوم لگد میزنه ... هیچ صدایی در نمیاد ... دویاره محکمتر لگد میزنه ... باز صدا نمیده!؟ دفعه سوم که لگد میزنه یارو با عصبانیت میاد بیرون میگه بابا ... آرده ، آرد ... آرد صدا نداره! میفهمی؟

 

علت زود خوابیدن

فریدون شبها زود می خوابیده، دوستش ازش می پرسه: چرا زود می خوابی؟

فریدون میگه: دیدم من که نمی تونم صبحها زود بیدارشم، گفتم اقلا شبها زود بخوابم!

 

آوار

هر کاری میکردن غضنفر رو از زیر آوار زلزله بیرون بیارن نمی گذاشته، فقط هی داد میزده من کاری نکردم به خدا، فقط سیفونو کشیدم!

 

شیر فرهاد

برای شیر فرهاد داشتن دعا میکردن میگن: انشاءالله 100 سال عمر با عزت داشته باشی.

شیر فرهاد میگه: اگر چند سالش با لیلون باشد عیبی نداره

 

زندگی

غضنفر داشت واسه دوستش تعریف میکرد: آره، چند وقت پیش داشتم توی جنگل می رفتم، که یک دفعه یک شیر وحشی بهم حمله کرد، منم نتونستم فرار کنم اونم گرفت منو و خورد.
دوستش میگه: آخه چطوری میشه؟ تو که الان زنده ای و داری زندگی می کنی!!
غضنفر میگه: ای بابا، چه زندگی؟ تو هم به این میگی زندگی!؟

سمعک

یارو میره سمعک بخره، فروشنده میگه: همه جورشو داریم، 1000 تومنی تا 1000000 تومنی.
یارو میگه: 1000 تومنی اش چه جوری کار میکنه؟
فروشنده میگه: این اصلا کار نمیکنه فقط چیزی که هست وقتی مردم اینو میبینن، بلندتر حرف میزنن

 

زن ولخرج

یارو به رفیقش میگه: هیشکی ولخرجتراز زن من نیست! همیشه اِز من پول میخواد!

 

رفیقش: با اینهمه پول چه کار میکنه؟

یارو: مطمئنم کاری نمی کنه! ... آخه هیچوقت بهش نمیدم!


گناه

یه دختر مسیحی میره پیش کشیش که به گناهاش اعتراف کنه.
میگه: من هر دفعه از جلوی آینه رد میشم، به خودم میگم من چقدر خوشگلم،
من گناه میکنم؟
کشیشه میگه: نه دخترم شما گناه نمیکنی، اشتباه میکنی


لباس مشکی

فریدون همیشه لباس مشکی می پوشیده. دوستاش میگن چرا همیشه مشکی می پوشی؟
میگه: آخه من ختم روزگارم!


محکوم به اعدام

محکوم به اعدام: آخرین آرزوم اینه که پسرم را ببینم.
دادستان: اشکال نداره، پسرت کجاست؟
محکوم: من هنوز ازدواج نکرده ام!

25سال بعد

یارو بعداز 25 سال دوستش را توی خیابان میبینه میگه: آقا موسی تو خودتی؟ اون یکی میگه: آره، شما؟ جواب می ده من فلانی ام! آقا موسی میگه بعد از 25 سال تو از کجا شناختی منو؟ یارو میگه: قیافت که خیلی عوض شده ولی از رو کت و شلوارت شناختمت!

 

بی هوا

یارو بی هوا می ره تو اتاق خفه می شه!

 

چهارده ماه!

از غضنفر می پرسن: شهر شما چند ماه از سال سرده؟
میگه: چهارده ماه!
می گن: چطوریه، سال که دوازده ما بیشتر نیست!؟
می گه: آخه تا دو ماه بعد ازعیدم اینجا سرده!

 

آینه

یه پیرزن خودشو تو آینه نگاه می کنه می گه آینه هم آینه های قدیم!

 

امتحان رانندگی

غضنفر می ره امتحان رانندگی، افسر بهش می گه حرکت کن.
غضنفرمی زنه دنده عقب!
افسر میپرسه چرا دنده عقب می ری؟
می گه می خوام خیز بگیرم!

 

وام

آقا ماشا ا... میره تو بانک وام بگیره ، ضامن نداشته منفجر میشه!

داستانی زیبا و خواندنی

یکی از جذاب‌ترین تعبیرات «نفس و عشق»، قصه دیو و سلیمان است که ازدیرباز در ادب پارسی به اشاره و تلمیح از آن یاد شده است.

قصه چنین است که سلیمان فرزند داود، انگشتری داشت که اسم اعظم الهی بر نگین آن نقش شده بود و سلیمان به دولتِ آن نام، دیو و پری را تسخیر کرده و به خدمت خود در آورده بود، چنانچه برای او قصر و ایوان و جام‌ها و پیکره‌ها می‌ساختند (قرآن / سبا / ١٣). این دیوان،‌‌ همان لشکریانِ نفسند که اگر آزاد باشند، آدمی را به خدمت خودگیرند و هلاک کنند و اگر دربند و فرمانِ سلیمانِ روح آیند، آدمِ دولتسرای عشق شوند.

روزی سلیمان انگشتری خود را به کنیزکی سپرد و به گرمابه رفت. دیوی از این واقعه باخبر شد. درحال، خود را به صورت سلیمان در آورد و انگشتری را از کنیزک طلب کرد. کنیز انگشتری به وی داد و او خود را به تخت سلیمان رساند وبر جای او نشست و دعوی سلیمانی کرد و خلق از او پذیرفتند (ازآنکه از سلیمانی جز صورتی و خاتمی نمی‌دیدند.) و چون سلیمان از گرمابه بیرون آمد واز ماجرا خبر یافت، گفت سلیمان حقیقی منم و آنکه بر جای من نشسته، دیوی بیش نیست. اما خلق او را انکار کردند. و سلیمان که به ملک اعتنایی نداشت و درعین سلطنت خود را«مسکین و فقیر» می‌دانست، به صحرا و کنار دریا رفت و ماهیگیری پیشه کرد.

دلی که غیب نمایست وجام جم دارد

ز خاتمی که دمی گم شود، چه غم دارد؟

حافظ


اما دیو چون به تلبیس و حیل بر تخت نشست و مردم انگشتری با وی دیدند و ملک بر او مقرر شد، روزی از بیم آنکه مبادا انگشتری بار دیگر به دست سلیمان افتد، آن را در دریا افکند تا به کلی از میان برود و خود به اعتبار پیشین بر مردم حکومت کند. چون مدتی بدین سان بگذشت، مردم آن لطف و صفای سلیمانی را در رفتار دیو ندیدند و در دل گفتند:

که زنهار از این مکر و دستان و ریو

به جای سلیمان نشستن چو دیو


و بتدریج ماهیت ظلمانی دیو بر خلق آشکار شد و جمله دل از او بگردانیدند و در کمین فرصت بودند تا او را از تخت به زیر آورند و سلیمان حقیقی را به جای او نشانند که 

به گفتهٔ حافظ:


اسم اعظم بکند کار خود‌ای دل خوش باش

که به تلبیس و حیل، دیو سلیمان نشود

و

بجز شکر دهنی، مایه هاست خوبی را

به خاتمی نتوان زد دم ازسلیمانی

و

 به زبان مولانا:


خلق گفتند این سلیمان بی‌صفاست

از سلیمان تا سلیمان فرق هاست

و در این احوال، سلیمان همچنان بر لب بحر ماهی می‌گرفت. روزی ماهی‌ای را بشکافت و از قضا، خاتم گمشده را در شکم ماهی یافت و بر دست کرد. سلیمان به شهر نیامد، اما مردم از این ماجرا با خبر شدند و دانستند که سلیمان حقیقی با خاتم سلیمانی، بیرون شهر است. پس در سیزده نوروز بر دیو بشوریدند و همه از شهر بیرون آمدند تا سلیمان را به تخت باز گردانند. و این روز، بر خلاف تصور عامه، روزی فرخنده و مبارک است و به حقیقت روز سلیمانِ بهار است. و نحوست آن کسی راست که با دیو بسازد و در طلب سلیمان از شهر بیرون نیاید.

و شاید رسم ماهی خوردن در شب نوروز، تجدید خاطره‌ای از یافتن نگین سلیمان و رمزی از تلاش انسان برای وصول به اسم اعظم عشق باشد که با نوروز و رستاخیز بهار همراه است و از همین روی، نسیم نوروزی نزد عارفان‌‌ همان نفس رحمانی عشق است که از کوی یار می‌آید و چراغ دل را می‌افروزد:

ز کوی یار می‌آید نسیم باد نوروزی

از این باد ار مدد خواهی چراغ دل بیفروزی

ما همه فانی و او پا برجاست.. عشق را می‌گویم.. بی‌گمان عشق خداست..

برگرفته از کتاب «مقالات»

نایتکور نااُمیدت کردم


ترجمه :
حس می کنم الان روی لبه هستیم
کاش می توانستم بگویم افتخار می کنم
متاسفم که نا امیدت کردم
نا امیدت کردم
تمام این صداها در سرم بلند می شود
کاش می توانستم خاموششان کنم
متاسفم که نا امیدت کردم
نا امیدت کردم
آره، فکر می کنم نا امید کنندم، هرکاری تونستم کردم
نمی خوام تو رو نا امید کنم، آزار دهندس
فقط می خوام کاری کنم حس کنی هر کاری کردم هرگز سعی نداشتم برات مشکل بوجود بیارم
ما حدس می زنم هرچه بیشتر درباره چیزایی که بودی فکر می کنی هرگز در ابتدا بد نبودند، درسته؟
آره، من فقط نادیده گرفتمت
با سر پایین به سمتت حرکت کردم ( بدون توجه )، به زمین نگاه می کنم، من برای تو خجالت زدم
پارانویا، این بار چه کاره اشتباهی کردم؟
برات پدر و مادر بود
دیگه چی باید برات بکشم؟
من بهت اهمیت دادم، ولی …
حس می کنم الان روی لبه هستیم
کاش می توانستم بگویم افتخار می کنم
متاسفم که نا امیدت کردم
نا امیدت کردم
تمام این صداها در سرم بلند می شود
کاش می توانستم خاموششان کنم
متاسفم که نا امیدت کردم
نا امیدت کردم
متاسفم
الان خیلی متاسفم
متاسفم که نا امیدت کردم

نایتکور من گناهان می نویسم نه تراژدی



.ترجمه :
نفس بکشید ، آرام باشید
پسر تصمیم خود را برای آنچه در آینده می آید تعیین کنید
رازهایی به من بگو
بنابراین می توانم اجرا کنم
دوست داری پسر
درخواست شما چیست؟
درخواست
آنچه را می خواهید بدست آورید نجوا کنید
آیا می توانم جلوی آن را بگیرم ، بیایید آزرده خاطر شویم
درخواست کنید ، می گویم
پیشنهاد می دهد
پسر آرزوی تو دستور من است
یک کلمه بگو و من آن را انجام می دهم
به من زنگ بزن
من می توانم هر چیزی باشم که تو به من احتیاج داشته باشی
فقط آن را درخواست کرده است
پسر من عشق داغ تو هستم
شماره شخصی شما 1-900 است
هر چیزی که بخواهی من عاشق تو هستم
به من زنگ بزن
من می توانم هر چیزی باشم که تو به من احتیاج داشته باشی
فقط آن را درخواست کرده است
پسر من عشق داغ تو هستم
شماره شخصی شما 1-900 است
هر چیزی که بخواهی من عاشق تو هستم
چراغ روشن ، چراغ خاموش است
هر زمان از شبانه روز در حال تماس هستم
عمومی خصوصی
با این حال شما می خواهید من در جای خود هستم تا آن را آنگونه کنم
به من بگو آنچه را می خواهی دریافت کنی
شما نباید نگران باشید که این یک راز است
درخواست،…

نایتکور اون باید من باشم


ترجمه :
همه در ذهن من می خندند
شایعاتی که در مورد این شخص دیگر پخش می شود
آیا آنچه را که با من کردی انجام می دهی
آیا او شما را همانطور که می توانم دوست دارد
آیا تمام برنامه هایی که با من انداختی را فراموش کردی؟
چون عزیزم که نکردم
اون باید من باشم که دست تو رو گرفته
این باید من باشم ، شما را بخنداند
من باید باشم ، این خیلی ناراحت کننده است
اون باید من باشم
اون باید من باشم
این باید من باشم ، بوسه ات را احساس کنم
من باید هدیه بخرم
این خیلی اشتباه است
نمی توانم ادامه دهم
تا ایمان بیاورید
اون باید من باشم
اون باید من باشم
شما گفتید که از اشتباهات من کمی وقت لازم دارید
خنده دار است که چگونه از آن زمان استفاده کردید تا جایگزین من شوید
فکر کردی که من تو را در فیلم ها نمی بینم
آنچه به من می کنی
شما او را به جایی که قبلاً می رفتیم می برید
حالا اگر می خواهید من را بشکنید....

نایتکور رنگین کمان


اینستا : https://www.instagram.com/Night_virtual_sky/
امیدوارم خوشتون بیاد
ترجمه :
وقتی در پی ویرانی ایستاده بودید
وقتی منتظر لبه ناشناخته بودی
و با فاجعه باران باران
افراد داخلی گریه می کنند ، "اکنون مرا نجات بده"
تو آنجا بودی ، غیرممکن تنها
آیا احساس ناامیدی می کنید و سرد می شوید؟
شما امید را ایجاد می کنید ، اما شکست همه آنچه را می دانید است
تمام غم و ناامیدی را به خاطر بسپارید
و بگذارید برود-
رهایش کن
و در انفجار نوری که هر فرشته ای را کور کرد
گویی آسمان آسمان ها را به ستاره تبدیل کرده است
شما جاذبه فضل معتدل را احساس کردید
سقوط در فضای خالی
هیچ کس آنجا نیست که شما را در آغوش خود بگیرد
آیا احساس ناامیدی می کنید و سرد می شوید؟
شما امید را ایجاد می کنید ، اما شکست همه آنچه را می دانید است
تمام غم و ناامیدی را به خاطر بسپارید
و بگذارید برود-
رهایش کن
آیا احساس سرما می کنید و...

نایتکور برای زندگی


ترجمه :
رمز و راز با چهره فرشته ای به من رسید
گرمای شما
کسی که در کنار شما خواهد ماند و شما را دوست خواهد داشت
نارانی
حتی یک صبح سرد زمستانی ، کمی غروب تنها
ما اینجا هستیم با هم
تاریکی امشب به نوری تبدیل می شود که تو را صدا می کنند
معجزه باورنکردنی
امروز تو رو محکم نگه می دارم
قلب و روح من
شما همه چیز برای زندگی هستید
حتی اگر دوباره متولد شوم
دلیل اینکه من جز تو نمی توانم باشم
به نظر می رسد حتی هزار کلمه برای زندگی ناکافی است
وقتی خسته و سخت است
من تبدیل به شخص بزرگی خواهم شد که می خواهم به او تکیه کنم
من از جوانی خواب دیدم
شخصی درخت کریسمس را پر از کادو می پسندد
زندگی یک هماهنگی طولانی است
در آن ذوب می شویم تا زیباتر شویم
سکوت تو هستی (سکوت تو هستی)
امشب تبدیل به یک آهنگ (امشب با یک آهنگ)
من می خواهم همه زندگی ام آن را بشنوم
امروز تو رو محکم نگه می دارم
قلب و روح من
شما همه چیز برای زندگی هستید
آه حتی اگر دوباره متولد شوم
دلیل اینکه من جز تو نمی توانم باشم
می خواهم تمام عمرم نگاهت کنم

نایتکور راه بازگشت به خانه


ترجمه :
می روم تا شما را در زمان مکث خواب ببینم
هر چقدر جلویش را بگیرم ، سرانجام در کنارت هستم
بعد از یک سفر طولانی ، اکنون برمی گردم
به خانه ای که شما را صدا می کند ، حالا دوباره به خانه برگردید
هر چقدر سخت ببندمش مثل کشویی است که دوباره باز می شود
تو به آسمان بلند شدی ، مدام به من برمی گردی
فروپاشی که سخت قورت دادم همان آه آه آه (آه آه آه)
تو را در جاده ای یافتم که بارها از آن خارج شدم
قلب من که سعی کرد خالی شود دوباره اینگونه از تو پر شده است
شما همیشه در پایان مراحل من دست و پا می زنید
ایست ایست
می روم تا شما را در زمان مکث خواب ببینم
هر چقدر جلویش را بگیرم ، سرانجام در کنارت هستم
بعد از یک سفر طولانی ، اکنون برمی گردم
به خانه ای که شما را صدا می کند ، حالا دوباره به خانه برگردید
اتاق ساکت و خواب را باز کنید و خاطرات خود را بیرون بیاورید
شما به وضوح از زمان خراب بیرون می آیید
من با تو محبوس شده در قلب گمشده ام زندگی می کنم
ایست ایست
می روم تا شما را در زمان مکث خواب ببینم
هر چقدر جلویش را بگیرم ، سرانجام در کنارت هستم
یک سفر طولانی ...

نایتکور راه بازگشت به خانه


ترجمه :
می روم تا شما را در زمان مکث خواب ببینم
هر چقدر جلویش را بگیرم ، سرانجام در کنارت هستم
بعد از یک سفر طولانی ، اکنون برمی گردم
به خانه ای که شما را صدا می کند ، حالا دوباره به خانه برگردید
هر چقدر سخت ببندمش مثل کشویی است که دوباره باز می شود
تو به آسمان بلند شدی ، مدام به من برمی گردی
فروپاشی که سخت قورت دادم همان آه آه آه (آه آه آه)
تو را در جاده ای یافتم که بارها از آن خارج شدم
قلب من که سعی کرد خالی شود دوباره اینگونه از تو پر شده است
شما همیشه در پایان مراحل من دست و پا می زنید
ایست ایست
می روم تا شما را در زمان مکث خواب ببینم
هر چقدر جلویش را بگیرم ، سرانجام در کنارت هستم
بعد از یک سفر طولانی ، اکنون برمی گردم
به خانه ای که شما را صدا می کند ، حالا دوباره به خانه برگردید
اتاق ساکت و خواب را باز کنید و خاطرات خود را بیرون بیاورید
شما به وضوح از زمان خراب بیرون می آیید
من با تو محبوس شده در قلب گمشده ام زندگی می کنم
ایست ایست
می روم تا شما را در زمان مکث خواب ببینم
هر چقدر جلویش را بگیرم ، سرانجام در کنارت هستم
یک سفر طولانی ...

نایتکور برجسته



ترجمه :
همیشه این کار را خودم انجام دهم
بنابراین من باید از آن عبور کنم
و تنها چیزی که می دانم
دوست داشتن کاری است که من می کنم
هرگز تسلیم نشوید ، هرگز کند نکنید
تا بالاخره ثابت کنم
هرگز به منفی ها گوش ندهید
من فقط می خواهم به حرکت خود ادامه دهم
هنگام عمل سرم را بالا نگه دارم
سر به بالا ، این یک واقعیت است
هرگز به عقب نگاه نکن
من خودم را در مسیر درست نگه می دارم
سرم را بالا نگه دارم ، قوی بمانم
همیشه در حال حرکت است
احساس کن من تعلق ندارم
به افکار من بگویید تا حرکت کنند
به خودم فشار بیاورم تا بهترین باشم
بدون پشیمانی بمیر
با هر نفس زندگی کن
مشاهده کنید که پیام من شروع به پخش می کند
و من خیلی آرزو دارم
سپس نوجوانان خود را ضربه می زنید
زندگی در واقع آن چیزی نیست که به نظر می رسد
سعی کنید معنی آن را دریابید
همیشه این کار را خودم انجام دهم
بنابراین من باید از آن عبور کنم
و تنها چیزی که می دانم
دوست داشتن کاری است که من می کنم
هرگز تسلیم نشوید ، هرگز کند نکنید
تا بالاخره ثابت کنم

نایتکور مادر و پسران


ترجمه :
او از شیشه پنجره او را تماشا می کرد
او وانمود می کند که دور می شود
درست در آن آفتاب غروب کن
او همیشه دوست داشت بازی کند تا باور کند
در صحنه فیلم وسترن حیاط خلوت
او می گفت مادر تماشا می کند من و اسب هایم می دوند
تا زمانی که او می توانست با کامیون قدیمی پدرش رانندگی کند
او نمی توانست به اندازه کافی سریع برود
چراغ عقب قرمز بود و به زمین رکاب زده بود
او همیشه سعی می کرد او را به درستی هدایت کند
اما او تقریباً نیمه شب دزدکی حرکت کرده بود
و تا زمانی که او از در عقب نرفت ، نمی خوابید
وقتی او سرش را پایین می اندازد ، او تمام چیزی است که درباره آن دعا می کند
این مهم نیست که چقدر ممکن است پرسه بزند
که او قوی بماند و وحشی بماند
و بدانید او فرزند مادرش است
و اینکه او همیشه می تواند راه بازگشت به خانه خود را پیدا کند
و او مانند او نگران خواهد شد زیرا هیچ نوع عشق وجود ندارد
مثل چیزی که بین مادران است ...

نایتکور کمرنگ شدن


ترجمه :
تو سایه ی نور من بودی
آیا ما را احساس کردی؟
ستاره ای دیگر
محو میشی
می ترسیم هدف ما دور از چشم باشد
می خواهید ما را ببینید
شعله ور
شما حالا کجا هستید؟
شما حالا کجا هستید؟
شما حالا کجا هستید؟
آیا همه اینها در خیال من بود؟
شما حالا کجا هستید؟
فقط خیالی بودی؟
شما حالا کجا هستید؟
آتلانتیس
زیر دریا ، زیر دریا
شما حالا کجا هستید؟
یک رویای دیگر
هیولا درون من وحشی است
کمرنگ شده ام
کمرنگ شده ام
خیلی گم شدم ، کمرنگ شدم
این آبهای کم عمق هرگز ملاقات نکردند
آنچه لازم داشتم
دارم رها می کنم
شیرجه عمیق تر
سکوت ابدی دریا
نفس می کشم
زنده
شما حالا کجا هستید؟
شما حالا کجا هستید؟
زیر روشن
اما چراغ های کمرنگ
تو قلبم را آتش زدی
شما حالا کجا هستید؟
شما حالا کجا هستید؟
شما حالا کجا هستید؟
شما حالا کجا هستید؟
شما حالا کجا هستید؟
آتلانتیس
زیر دریا ، زیر دریا
شما حالا کجا هستید؟
یک رویای دیگر
هیولا درون من وحشی است
کمرنگ شده ام
کمرنگ شده ام
خیلی گم شدم ، کمرنگ شدم

نایتکور سایه ها


ترجمه :
همه ما در رویاهایمان کابوس دیدیم
ما به دنبال کسی هستیم که به ما اعتقاد داشته باشد
و راه را به ما نشان دهید
و اشکالی نداره
دنیا می تواند خطرناک باشد
چیزی در رگهای شما نادر است
حتی یک چیز را تغییر نمی دهم
و آه ، اگر شما فقط می دانستید که چگونه شما را می بینم
آیا شما دوباره زنده می شوید ، دوباره زنده می شوید؟
من ، من باید شما را درک کنید
من سایه های تو را ناراحت نمی کنم
چون آنها در نور ناپدید می شوند
من سایه های تو را ناراحت نمی کنم
چون آنها شباهت زیادی به من دارند
و به حرفهای من گوش کن ، ترس نیست
فقط مثل هرگز تنها قدم بردارید
من سایه های تو را ناراحت نمی کنم
سایه های تو عزیزم ، من نمی کنم
عکس در ذهن ما
از آنچه قرار است باشیم
خودمان را بسنجیم ، اما عشق کجاست؟
عشق کجاست؟
دنیا ما را متحیر و متعجب کرد
من ، من باید شما را درک کنید
که من به شما اهمیتی نمی دهم ...

نایتکور زره پوش


ترجمه :
وقتی صحبت از شما می شود ضد گلوله نیستم
نمی دانم چه بگویم وقتی مرا دشمن کردی
پس از جنگ پیروز شد
همیشه مورد بعدی وجود دارد
من وقتی صحبت از شما می شود اثبات گلوله نیستم
شاید باهات برخورد کنم
شاید ما بتوانیم این زخم ها را باز کنیم
ما فقط در صورت کبودی زنده هستیم
بنابراین من این زره را دراز می کنم
امشب تسلیم میشم
قبل از اینکه هر دو این مبارزه را ببازیم
دفاع من را بگیر
تمام دفاعیات من
من این زره را دراز می کنم ...
من این زره را دراز می کنم ...
این زره را دراز می کنم
من برای درست کردن آن کاری که لازم است انجام می دهم
اما ما باید قبل از پشیمانی متوقف شویم
پس از جنگ پیروز شد
همیشه مورد بعدی وجود دارد
من هر کاری که لازم است انجام می دهم تا این درست شود
شاید باهات برخورد کنم
شاید ما این زخم ها را باز کنیم
ما فقط در صورت کبودی زنده هستیم
بنابراین من این زره را دراز می کنم
امشب تسلیم میشم
قبل از اینکه ما هر دو ...

نایتکور غرق شدن


خواننده : Jordan Sweeto
ترجمه :
"غرق"
این فقط یک بازی است
او می دانست که من نام او را صدا می کنم
به نوعی همه چیز مثل هم نیست
او مرا بدون دلیل ترک کرد و اینجا ایستاد
این بازی را که ما انجام می دهیم
به نوعی احساسات هنوز باقی مانده است
هیچکدام برای تسکین درد
او مرا تنها گذاشت و اینجا ایستاد
با من حرف بزن عزیزم
باید بدانم چه خبر است
بدو به سمت من
دختر ، هر وقت خواستی می توانی با من تماس بگیری
هر زمان که خواستی به من زنگ بزن
اما شما جمعیت را غرق می کنید
و چشمانت را ببند
شما آن را غافلگیر می کنید
مسیر بازگشت خود را پیدا خواهید کرد
جمعیت را غرق کنید
و ولش کن
اما شما اجازه می دهید که نشان داده شود
که هرگز به آنها خبر نخواهید داد
شما می گویید یکی بیشتر یعنی هیچ چیز کمتر
و تمام دروغهایی که میکشی
درست از طریق سینه شما
شما نمی دانید و اهمیتی نمی دهید
غرق شدن مثل اینکه هیچ چیز آنجا نیست
نمی توانم باور کنم که همه این اتفاقات برای من رخ داده است
چگونه هیچ کس نمی تواند هرگز ببیند
که ما در این تنها نیستیم
او ترس را به ارمغان آورد
سوزاندن کلمات بدون مراقبت
اما به نوعی من هنوز او را در آنجا ملاقات خواهم کرد
او مرا تنها گذاشت و اینجا ایستاد
با من حرف بزن
عزیزم باید بدانم
چه خبر است
شما به سمت من فرار می کنید
دختر ، هر وقت خواستی می توانی با من تماس بگیری
هر زمان که خواستی به من زنگ بزن
اما شما جمعیت را غرق می کنید
و چشمانت را ببند
شما آن را غافلگیر می کنید
مسیر بازگشت خود را پیدا خواهید کرد
جمعیت را غرق کنید
و ولش کن
اما شما اجازه می دهید که نشان داده شود
که هرگز به آنها خبر نخواهید داد
شما می گویید یکی بیشتر یعنی هیچ چیز کمتر
و تمام دروغهایی که میکشی
درست از طریق سینه شما
شما نمی دانید و اهمیتی نمی دهید
غرق شوید و هیچ چیز آنجا نیست

نایتکور 7سالم شد دوست پیدا کردم


ترجمه:

یک بار هفت ساله شدم ، مامانم به من گفت
برو برای خودت چند دوست پیدا کن وگرنه تنها خواهی شد
یک بار هفت ساله بودم
این یک دنیای بزرگ بزرگ بود ، اما ما فکر می کردیم بزرگتر هستیم
با فشار دادن یکدیگر به محدودیت ها ، ما سریعتر یاد می گرفتیم
توسط 11 گیاه سیگار کشیدن و نوشیدن مشروبات الکلی
هرگز ثروتمند نیستیم بنابراین ما برای ساختن این رقم ثابت بیرون بودیم
یک بار که من 11 ساله بودم ، پدرم به من گفت
برو خودت زن بگیر وگرنه تنها خواهی شد
یک بار 11 ساله بودم
من همیشه مثل پدرم قبل از خودم آن خواب را می دیدم
بنابراین من شروع به نوشتن آهنگ ، شروع به نوشتن داستان کردم
چیزی در مورد جلال ، فقط همیشه به نظر می رسید که من را خسته کرده است
چون فقط کسانی که من واقعاً دوستشان دارم همیشه مرا می شناسند
وقتی 20 ساله بودم ، داستانم روایت شد
قبل از آفتاب صبح ، وقتی زندگی تنها بود
یک بار 20 ساله بودم ...