ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
الان یادم میاد؛ یه جا خوندم که تنها کسی که تنهات نمیذاره سایهات هست
اما سایه هم توی تاریکی میپیوندد به ظلماتِ دورتتوی روانشناسی هم به نارفیق میگن «سایه»
یک فرد بود که با شخصیت زادهٔ ذهنش همیشه صحبت میکرد و روابط اجتماعی برقرار نمیکرد.
دیوونه، مریض و روانی کمترین چیزایی بود که تو جامعه نسبیش میشد. از میان اون جامعه فقط یک نفر بود که پرسید:« چرا هیچوقت با انسان ها هم کلام نمیشوی؟» فرد گفت:«ترجیحم این است یک عمر به من دیوانه بگن ولی با زادهٔ ذهنم حرف بزنم که منو بفهمه تا انسان های زائد که ادای فهمیده رو در میارن.»
وقتی برنامه های شعبده بازی رو نگاه میکنم متوجه نکته خوبی میشم:
مردم برای کسی دست میزنن که گیجشون کنه،
نه آگاهشون!!!